عصر ایران ؛ احسان محمدی - برای خرید لباس وارد فروشگاه شدم، دختر جوانی از تیم فروش سلام و علیک کرد و دنبالم آمد
.- ممکنه بپرسم چی مد نظرتونه تا کمکتون کنم؟
تشکر کردم. هنوز چند قدم نرفته بودم که سایه به سایهام آمد و با همان لحن گفت:- جنس خارجی خوب هم داریم! سلیقهتون رو بدونم راهنماییتون میکنم!
لبخند زدم و باز تشکر کردم.
این بار لحن تشکرم اینطور بود که «ممنونم! اگر کمک بخواهم حتماً بهتون میگم!»
هر طرف فروشگاه میرفتم دنبالم بود. به احتمال زیاد شیوهای بود که مدیر فروشگاه انتخاب کرده و دختر فروشنده موظف است انجام بدهد. این جور مواقع حس بدی دارم، البته که از نظر روانشناسیِ فروش این روش موثر است که جاهای مختلف تکرار میشود، یکی از دلایلش اعمال نوعی فشار بر مشتری و قرار دادنش در وضعیت اخلاقی است که احساس دین کند و توی رودربایستی بیفتد و خرید کند.
اما به شخصه از این رفتار معذب میشوم بخصوص وقتی تنها نیستم و با کسی که همراهم است دوست دارم با خیال راحت در مورد جنس، قیمت و رنگ و طرح حرف بزنم. آدم یاد پسربچههایی میافتد که زمان قدیم با تازه نامزدها میفرستادند پارک و وسط دو نفر مینشست!
برای بار سوم دیالوگ بین ما تکرار شد، این بار به فروشنده گفتم که این تعقیب سایه به سایه لذت خرید را در من میکُشد و به یک تجربه ناخوشایند تبدیلش میکند، تشکر کردم و از فروشگاه بیرون آمدم.