بابک کاظمی در اعتماد نوشت: در سالهای اخیر، شبکههای اجتماعی به یکی از مهمترین میدانهای شکلگیری تجربیات زیستی نوجوانان و دانشآموزان تبدیل شدهاند؛ فضایی گسترده و بدون مرز که در آن، ارزشها، الگوها، سبکهای زندگی و حتی رویاهای فردی و جمعی به سرعت در معرض بازتولید و مصرف قرار میگیرند.
این تحول، که از یکسو محصول جهانی شدن ارتباطات و ازسوی دیگر نتیجه ضعف نهادهای رسمی در ایفای نقش تربیتی است، هویت نسل جدید را با چالشهایی جدی مواجه ساخته است. نوجوان امروز دیگر صرفا در محیط خانواده و مدرسه هویت خود را شکل نمیدهد، بلکه شبکههای اجتماعی با قدرت بیبدیل خود به مرجعی برای تعریف «منِ اجتماعی» او تبدیل شدهاند.
آنچه این وضعیت را پیچیدهتر میسازد، حضور همزمان هویتهای متکثر، متعارض و گاه متضاد در فضای مجازی است؛ هویتهایی که از مصرفگرایی افراطی و الگوهای سطحی شهرتطلبی گرفته تا ارزشهای فردگرایانه و بعضا ضدفرهنگ بومی را دربرمیگیرند.
این شرایط نوعی سردرگمی هویتی در میان دانشآموزان ایجاد کرده است؛ نوجوانی که در مدرسه به ارزشهای اخلاقی و فرهنگی توصیه میشود، در فضای مجازی با ارزشهایی کاملا متفاوت روبهرو میشود و درنهایت نمیداند کدام مسیر را باید برای شکلگیری شخصیت خود برگزیند. نتیجه چنین وضعیتی، بروز رفتارهای متناقض، شکلگیری گرایشهای زودگذر، ضعف در حس تعلق اجتماعی، بحران اعتمادبهنفس و در برخی موارد افزایش آسیبهای روانی همچون اضطراب، پرخاشگری و انزواست.
بیتردید اگر این چالش جدی گرفته نشود، میتواند به شکاف نسلی عمیقتر و گسست میان نهادهای تربیتی (خانواده و مدرسه) با نسل جدید منجر شود؛ شکافی که پیامدهای اجتماعی آن در آینده میتواند بسیار سنگین باشد.
با این حال، نباید شبکههای اجتماعی را صرفا تهدید دید. این فضا میتواند فرصتی ارزشمند برای تقویت آگاهی، افزایش مهارتهای ارتباطی و حتی پرورش خلاقیتهای فردی باشد؛ به شرط آنکه نهاد آموزش و پرورش با رویکردی فعال، هوشمندانه و آیندهنگر به موضوع نگاه کند.
تجربه کشورهای موفق نشان میدهد که برخورد سلبی و محدودکننده نهتنها اثربخش نیست، بلکه میتواند نوجوانان را بیشتر به سمت استفاده پنهانی و غیرکنترل شده از شبکهها سوق بدهد. در مقابل، آنچه ضرورت دارد، تقویت سواد رسانهای در برنامههای درسی، آموزش تفکر انتقادی برای تحلیل پیامها و محتواهای مجازی و پرورش خودآگاهی و هویت فرهنگی- ملی در بستر مدرسه است.
این اقدامات میتواند دانشآموز را از یک مصرفکننده منفعل به یک کنشگر آگاه و مسوول در عرصه مجازی و واقعی بدل کند. ازسوی دیگر، نقش معلمان و والدین در این مسیر بسیار حیاتی است. معلم نباید تنها به انتقال دانش بسنده کند، بلکه باید با شناخت روحیات نسل جدید، بهویژه نیازهای روانی و اجتماعی آنان، زمینه گفتوگو و همفکری را در کلاس درس فراهم آورد.
والدین نیز باید به جای نگرانی صرف، مهارت همنشینی و همراهی با فرزند خود در فضای مجازی را بیاموزند؛ چراکه نوجوان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند گفتوگو، اعتماد و حمایت است. مدرسه، خانواده و جامعه اگر در کنار یکدیگر قرار گیرند، میتوانند فضای مجازی را از تهدید به فرصتی برای رشد و شکوفایی نوجوانان تبدیل کنند.
درنهایت باید گفت بحران هویت دانشآموزان در عصر شبکههای اجتماعی، مسالهای صرفا فردی یا خانوادگی نیست، بلکه به موضوعی اجتماعی و حتی سیاسی تبدیل شده است. هویت جوانان امروز، آینده جامعه فردا را رقم خواهد زد؛ بنابراین اگر سیاستگذاران آموزشی و فرهنگی نتوانند با نگاه علمی و آیندهپژوهانه به این مساله بپردازند، شکاف هویتی و اجتماعی روزبهروز عمیقتر خواهد شد.
راه برونرفت از این بحران، بازنگری جدی در سیاستهای آموزشی، به ویژه در حوزه تربیت اجتماعی و فرهنگی و بازتعریف نقش مدرسه به عنوان کانون اصلی شکلدهی به هویت پایدار دانشآموزان است. تنها در این صورت میتوان به نسلی امیدوار بود که در برابر هویتهای مجازی متعارض، توانایی انتخاب و ساختن «منِ اصیل و ایرانی» خود را داشته باشد.