۱۶ مهر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۶ مهر ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۰۱۳۴۳
تاریخ انتشار: ۲۲:۴۴ - ۱۵-۰۷-۱۴۰۴
کد ۱۱۰۱۳۴۳
انتشار: ۲۲:۴۴ - ۱۵-۰۷-۱۴۰۴

نگاهی به «جایگاه هنر قرائت قرآن» در «تبلیغ رسالات الله» از منظر قرآن وحدیث

نگاهی به «جایگاه هنر قرائت قرآن» در «تبلیغ رسالات الله» از منظر قرآن وحدیث
عرف جامعه قرآنی، قاری قرآن را یک مبلغ قرآن می داند. این امر موجب افزایش انتظار مردم از قاری شده، و چه بسا برای قاری و عامه مردم عوارضی روحی، شخصیتی و اعتقادی در پی داشته باشد. سوال اصلی مقاله این است که آیا قرائت و قاری قرآن، در جایگاه تبلیغ رسالات الله هست یا خیر؟ این مقاله موضوعات «تبلیغ رسالات الله» و «قرائت قرآن» را بر مبنای کتاب و سنت بررسی می کند.

دکتر مصطفی صولتیدکتر مصطفی صولتی
مقری، قاری و جلسه دار قرائت قرآن 

حاصل تحلیل یافته ها، از منابع لغوی، تفسیری، روایی، فلسفی، کلامی و تاریخی این است که: در اصل، رسالات الله در آیات قرآن، قابل انتقال توسط هنر موسیقایی قرائت قرآن نیست. و قاری قرآن نیز به میزان توانایی ادراک معانی و مفاهیم قرآنی خود، می تواند در تبیین و انتقال مفاهیم قرآن از طرقی همچون گفتن معانی آیات در کنار قرائت موسیقایی قرآن، تلاش های متناسبی داشته باشد.

زاویه دید و نتایج این مقاله در حوزه مبانی شناسی بنیادین هنر تلاوت قرآن می تواند در مطالعات مرتبط بعدی برای اصلاح استراتژي ها و برنامه ریزی های کلان کشور در امور مربوط به این هنر اسلامی استفاده شود.

 

مقدمه:

 نظر غالب در عرف بین مردم و جامعه قرآنی این است که قاری قرآن، یک مبلغ رسالات الهی می باشد. همچنین تا کنون در محافل فنی قرائت قرآن راجع به القاء معانی آیات، توسط تلاوت قرآن، بحث ها و تبادل تجربیات و کارگاه های آموزشی زیادی طرح و اجرا شده است.

این تصور غالب، از این نظر حائز اهمیت است که از یک سو، انتظار عموم مردم را از قاری قرآن، به طور کاذب، بالا می برد و او را در جایگاهی از عرف اجتماعی قرار می دهد که اشتباهات کوچکش، عیب بزرگی تلقی می شود و بروز خطایی بزرگ از وی، موجب سقوط او از دامن مام اجتماع شده، بلکه دیدگاه عموم مردم را نسبت به قرآن، دین و مذهب دچار کدورت و چه بسا نفرت می کند.

قاری قرآن در حال تلاوت

 و از سوی دیگر، قاری قرآن را در تناقض بین واقعیات احوال درونی و جایگاه بیرونیش قرار داده، به عوارض روحی و شخصیتی، مثل عجب یا وهن نفس و امثال آن مبتلا می کند. نویسنده این مقاله قاری قرآن بوده، از سالهای دور با اساتید و صاحب نظران عرصه هنر تلاوت قرآن مراوده های شاگردانه، دوستانه و کسب اطلاعات داشته و در جلسات و کارگاه های مختلف برگزار شده با موضوع هنر تلاوت، کما بیش شرکت داشته است و از مدتها پیش، در پی فرصتی بودم تا حقیقت این امر را روشن سازم که: آیا واقعا تبلیغ معانی آيات، جزو مسؤولیت های حتمی قاری هست یا خیر؟ و اگر هست تا چه حد و با چه خصوصیتی؟ و آیا واقعا هنر تلاوت، استعداد القاء و ابلاغ معانی و مفاهیم را در خود دارد یا خیر؟ تا اینکه نوزدهمین نشست تخصصی قاریان و حافظان، این فرصت را به دست داد و انگیزه ای پیدا کردم تا با مراجعه به متون کتاب و سنت و تورق آثار مکتوب علمی، برای یافتن پاسخ این سوالات تلاشی کنم.

در این مقاله، گذری خواهیم داشت بر موضوعات «تبلیغ در لغت و مفهوم شناسی آن در قرآن و روایات»، «حوزه تاثیر قرائت قرآن بر نفس انسان به عنوان یک هنر موسیقایی»، «بررسی ارتباط بین قرائت قرآن و تبلیغ در آیات» و «گزارشی تاریخی از قراء و قرائت با تغنی». نتایج حاصل از این پژوهش اشاره دارد بر اینکه: تبلیغ یعنی رساندن کامل چیزی به کسی یا جایی که باید رسانده شود.

طوری که هیچ یک از زوایای آن، بر مخاطب گنگ و مبهم و پوشیده نماند. بعضی واژه ها همچون دعوت و امر به معروف و نهی از منکر و امثال آنها، مترادف لغت تبلیغ استعمال می شوند که امری درست و دقیق نیست و بعضا موجب دور شدن از اصل مقصود عمیق تبلیغ می شود. منظور از «رسالات الله» نیز مضامین وحیانی است اعم از امر و نهی، انذار و تبشیر و معارف و احکام که از طریق فرشته وحی به انبیاء الهی نازل می شود و «رساندن آنها به مردم به طور کامل، جامع و مانع»، ماموریت اختصاصی انبیاء الهی است.

اوصیاء الهی(ائمه اطهار ع) نیز به واسطه ملکه عصمتی که دارند، در تبلیغ رسالات الله شریک انبیاء هستند اما افراد غیر معصوم از جمله قاریان قرآن را در «تبلیغ به معنای اتم و اکمل آن» سهمی نیست. هر چند در تبلیغ به معنای عرفی و «ما تیسر» آن با رعایت شرایط و بایسته هایی خاص، امکان تحقق تلاشهایی متناسب و محتاطانه وجود دارد. با استناد به براهین مطرح شده در بخش علم النفس فلسفه نیز، ظن قوی بر این است که هنر موسیقایی قرائت قرآن ذاتا استعداد و توانایی ابلاغ معانی قرآن را ندارد. و نه تنها با مراجعه به آیات و روایات نیز چنین ماموریت یا مسوولیتی را برای شخص قاری قرآن نمی یابیم، بلکه شواهدی مبنی بر بدعت بودن تغنی در قرائت قرآن توسط قصاصین می یابیم که تامل برانگیز است. شیوۀ پژوهش در این مقاله به روش کتابخانه ای توصیفی – تحلیلی و با استفاده از نظریات بزرگان است.

جایگاه قرائت قرآن از منظر قرآن و حدیث

واژه شناسی تبلیغ و رسالة:

واژه بلوغ و بلاغ به معنای رسیدن به مقصد یا مقصود است و به تعبیر دیگر، رسیدن به «منتها الیه چیزی» است. لذا با وصول، که به معنای مطلق رسیدن است متفاوت است. مثال برای رسیدن به انتهاء، قول خدای متعال در: (بلغ اشده/یوسف-۲۲)، (بلغ اربعین سنة/احقاف-۱۵)، (فبلغن اجلهن/بقره ۲۳۱)، (و ما هم ببالغیه/غافر-۵۶)، (فلما بلغ معه السعی/صافات-۱۰۲)، (لعلی ابلغ الاسباب/غافر-۳۶)، (أیمان علینا بالغة/ قلم-۳۹) یعنی: منتهای تاکید و استحکام در سوگند.

واژه بلاغ به معنای تبلیغ نیز هست مثل قول خدای متعال در: (هذا بلاغ للناس/ابراهیم-۵۲)، (بلاغ فهل یهلک الا القوم الفاسقون/احقاف-۳۵)، (و ما علینا الا البلاغ المبین/یس-۱۷)، (فإنما علیک البلاغ و علینا الحساب/رعد-۴۰) واژه بلاغ به معنای کفایت نیز آمده است، مثل کلام خدای عزوجل در: (انّ هذا لبلاغا لقوم عابدین/انبیاء-۱۰۶)، (و إن لم تفعل فما بلغت رسالته/مائده-۶۷). واژه بلوغ و بلاغ بسا در معنی نزدیک شدن به مقصد یا مقصود هم استعمال شود هر چند که به انتهاء آن نرسد. مثل کلام خدای متعال در: (فإذا بلغن اجلهن فأمسکوهن بمعروف/طلاق-۲)، یعنی: و هنگامی که زنان خود را طلاق دادید و به پایان عده خود نزدیک شدند، آنان را [با رجوع کردن] به طور شایسته و متعارف نگه دارید.

در اینجا دلیل بر معنای مشارفه این است که، اگر عده به انتهای زمانش برسد، دیگر صحیح نیست که زوج رجوع کرده، زنش را نگه دارد. (این استعمال، به این دو واژه اختصاص ندارد. به طور کلّی، فعل گاهی مجازا در معنای مشارفت و نزدیکی و در شرف بودن، به کار می­رود) واژه ابلاغ و تبلیغ به معنی رساندن خبر است و هر دو یکی است با این تفاوت که شدت معنای رساندن در تبلیغ بیشتر از ابلاغ است.

مثل قول خدای تعالی: (أبلغکم رسالات ربی/اعراف-۶۲)، (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک/مائده-۶۷)، (فإن تولوا فقد أبلغتکم ما أرسلت به الیکم/هود-۵۷). (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۱۴۴) تبلیغ، متعدّی معنای بلوغ و بلاغ است و به معنای رساندن چیزی، مانند معنایی، به کسی یا جایی که مقصود است، می باشد و به سبب اینکه از باب تفعیل است و این باب غالبا یا در بسیاری موارد، مفید معنای تکثیر یا مبالغه است، به معنای «رساندن کامل چیزی به کسی یا جایی» است. 

در نتیجه تبلیغ پیام، یعنی «رساندن کامل پیام به مخاطب» به این معنا که رساننده پیام، در چیزی از کلیات و جزئیات و زوایا و کم و کیف پیامی که قرار است به مخاطب رسانده شود، کم نگذارد تا آن مطلب، تبلیغ شده، مبهم و درک نشده و دور از ذهن و فهم مخاطب باقی نماند. و ناگفته نماند که تبلیغ، هم «قول» و هم «فعل» را در بر می گیرد.

 و در فعل، تبلیغی مشابه قول وجود دارد. واژه رِسل به معنای برانگیخته شدن به آرامی و نرمی است. رسول از این واژه، به معنی برانگیخته شده است. (رسول ممکن است فرشته باشد) گاهی از این واژه معنای رفق و مدارا تصور می شود مثل: (علی رِسلک) در مواقعی که کسی را به مهربانی و آرامش امر کنی و گاهی به معنای برانگیخته شدن است که (رسول) از آن مشتق شده است. واژه رسول، گاهی به خود پیام اطلاق می شود مثل قول شاعر: (ألا أبلغ أبا حفص رسولا) و گاهی به حامل پیام و رساله اطلاق می شود. مثل کلام خدای متعال: (یا أیها الرسول). (راغب اصفهانی، همان: ۳۵۲).

قرآن کریم به عنوان منبع اصلی وحی

واژه های پرکاربرد مترادف تبلیغ:

با مراجعه به برخی آثار مکتوب دینی مأخود از متون قرآن و روایات (محمدی ری شهری، ۱۳۸۵: ۱-۴۹۰) یا عرف جامعه مبلغین و حتی عامه مردم، تعدادی از واژگان و عبارات را می­توان یافت که هم ردیف واژه تبلیغ و در معنای آن، تلقی و استعمال می شود همچون: انذار، تبشیر، دعوت، امر به معروف و نهی از منکر، هدایت، تذکر، موعظه، تعلیم، تربیت، ارشاد، دلالت و.... با توجه به توضیح و تعریف درست نویسندگان همین آثار در معنای اختصاصی و اصطلاحی واژه تبلیغ (محمدی ری شهری، ۱۳۸۵: ۱۷)، ظن قوی بر این است که قریب به اتفاق اندیشمندان و نویسندگان قویم حوزه معارف دینی، در عدم تطابق کامل و شامل و عینیت معنای تک تک این واژه ها با واژه تبلیغ اجماع داشته باشند.

مروری گذرا بر معانی لغات مذکور: انذار: خبری که در آن ترس و بیم باشد. تبشیر: خبری که در آن سرور و شادی نهفته است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۷۹۷) / دعوت و دعاء: متمایل کردن و ترغیب چیزی به سوی خود با صوت یا کلام خودت.(احمد بن فارس، ۱۴۰۴: 2/279) / امر به معروف و نهی از منکر: فرمان به آنچه شناخته شده و بازداشتن از آنچه ناشناخته است. که معنایی است مشهور./ هدایت: راهنمایی با لطف و مهربانی. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۸۳۵)/ تذکیر: یاد آوری چیزی برای کسی (از دلالت و راهنمایی عمومی تر و فراگیرتر است). (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۳۲۹) / موعظه: یادآوری خیر و خوبی ای که موجب نرمی و رقت قلب شود. (فراهیدی، ۱۴۰۹: 2/228)/ تعلیم: تنبیه نفس برای تصور معانی­ای که با تکرار زیاد حاصل می شود.

 اعلام: تنبیه نفس برای تصور معانی ای که با ‌إخبار سریع حاصل می شود. (مرتضی الزبیدی، ۱۴۱۴: 17/496)/ ارشاد: از رُشْد به معنای اصابت دادن و رساندن به حق و صواب و خیر. (مدنی، ۱۳۸۴ش: 5/363)/ ادلال و دلالة: شناساندن چیزی و آگاه کردن و راهنمایی. (ابن منظور، ۱۴۱۴: 11/249) در حد مرور مختصری که بر واژه های مترادف تبلیغ داشتیم، معلوم می شود که هیچ یک از این واژه ها را نمی توان منطبق با معنای تبلیغ و ابلاغ منظور کرد هر چند استعمال واژه های مشابه یا نزدیک در گفتگوهای عادی افراد جامعه معمول است اما این نوع از استعمال، در تفسیر و تبیین آیات قرآنی کار صائب و متقنی به نظر نمی آید.

گذشته از این، استعمال واژه های قریب قرآنی به جای هم، نمی تواند در انتقال واقع معارف قرآنی و رساندن مقصود آیات از اتقان کافی برخوردار باشد. به عنوان مثال در آیه: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(بقره-۲۵۶) اکثر ترجمه های موجود، «رشد» را به هدایت و «غی» را به گمراهی معنا کرده اند. در حالی که معنای رشد همانطور که ذکر شده، عبارت است از اصابت واقع. هر چند معانی نزدیک یا شبیهی نیز به هدایت داشته باشد. 

حال وقتی با آیه «يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ»(جن-۲) مواجه می شویم دیگر نمی توان رشد را به معنی هدایت گرفت چون تکرار مهمل پیش می آید (یهدی الی الهدایة!!) و چنین نقصی برای کلام اعجازی و وحیانی قرآن قابل تصور و قبول نیست. 

لذا به نظر می رسد در خصوص شناخت دقیق واژه های مذکور و انطباق یا عدم انطباق آنها با معنای واژه تبلیغ تردیدهای جدی وجود دارد و برای تمحیص آن در حوزه لغت و مفهوم شناسی آن، شایسته است تحقیق و پژوهشی اختصاصی و علی حده انجام پذیرد. 

علی ای حال چون معانی این الفاظ نیز هر کدام از جهتی، قسمتی از معنا یا روش تبلیغ را می رسانند و استعمال عرفی هر یک از آنها به جای تبلیغ نیز در بیان فقهاء و دانشمندان دین و مذهب رائج بوده و هست، فلذا به نظر می رسد اطلاق معنای تبلیغ در قالب سایر واژه های مترادف مذکور و تحت شرایطی خاص، قابل قبول باشد.

مفهوم و مختصات تبلیغ رسالات الله در قرآن:

در قرآن واژه بلاغ و مشتقات آن ۲۹ بار تکرار شده است[1] که ۲۲ مورد آن، مستقیما با معنای ابلاغ و تبلیغ رسالات الله مرتبط است و ۷ مورد باقی از ریشه «بلغ» نیز، در معانی دیگری غیر از ابلاغ و تبلیغ استعمال شده است. علامه طباطبایی ذیل آیه ۶۲ سوره مبارکه اعراف[2] در بیان کلام حضرت نوح ع می گوید: رساندن کامل و تبلیغ پیام الهی، از اوصاف اختصاصی پیامبری اوست و شأن و مقتضای قریب ضروریِ رسالات الهی هم همین است [که شخصی چون «او» آنها را «تبلیغ» کند].

 و در جمع بودن رسالات، دلالتی است بر زیاد بودن آن و اینکه برای او اهداف و مقاصدی، ورای توحید و معاد است که از سوی پروردگارش به تبلیغ آنها مأمور شده است. (طباطبائی، 1390ق: ‏8/175) زمخشری نیز ذیل همین آیه، رسالات الله را به اوامر، نواهی، مواعظ، زواجر، بشارتها و انذارهایی که در اوقات یا معانی مختلف به پیامبر الهی وحی می شود تعبیر می کند. (زمخشری، ۱۴۰۷: ۲/۱۱۵) با دقت در مفاد آیه 67 سوره مبارکه مائده[3]، بدست می آید که: رسالات الله اعم از معارف و احکام دینی، از نظر اهمیت موضوع، وزن‌های مختلفی دارند.

مثلاً در همین آیه، تبلیغ ولایت و امامت علی بن ابیطالب علیه السلام (پس از اصل اسلام و اصل دین) وزنی برابر بلکه بالاتر از سایر پیام‌ها و ماموریت های الهی را داراست و به همین علت خداوند متعال خطاب به رسول خودش می‌فرماید: اگر این پیام را ابلاغ نکنی، هیچ یک از اوامر من و ماموریت‌های خود را به انجام نرسانیده‌ای. کأنه جسد دین بدون روح مانده، از حیات و حس و حرکت باز می ایستد. (طباطبائی، 1390ق: ‏۶/۴۶) طبری نیز در بیان آیه ۶۸ سوره مبارکه اعراف[4]، امین بودن حضرت نوح ع بر صحت و عدم کم و زیاد کردن وحی الهی و تبلیغ کامل آن مطابق دستور خداوند را، دلیلی اقناعی بر لزوم تصدیق دعوتش و قبول نصیحتش شمرده است. (طبری، ۱۴۱۲: ۸/۱۵۲) ملکه امانت مورد اشاره در این آیه را که موجب جلب اعتماد مخاطبان تبلیغ رسالات الله است، می توان از نتایج عصمت دانست. 

همانطور که علامه حلی می گوید: جلب اعتماد مردم به نبوت پیامبران از دلایل عقلی وجوب عصمت پیامبران است. (حلی، 1407: 349) نویسنده کتاب عصمة الانبیاء نیز در این مورد می گوید: عصمت پیامبران در مرحله تبلیغ، عقیده مشترک اکثریت قاطع مذاهب غیر شیعه و شیعه می باشد. (سبحانی، 1424: 42) وی آیات قرآنی دال بر وجوب عصمت انبیاء در تبلیغ رسالات الله را به این ترتیب می شمارد: ۱- آیات ۲۶ الی۲۸ سوره مبارکه جن[5] که بر مصونیت رسولان و انبیاء الهی در گرفتن وحی و حفظ و تبلیغ آن دلالت دارد. با این توضیح که منظور از شخص مرتضی (الا من ارتضی) همان رسول است که خدای متعال برای اظهار و اعلام علوم غیبی اش به او، برگزیده است. و بین رسول و مردم (من بین یدیه) و بین رسول و مصدر وحی (من خلفه) مراقبان و نگهبانانی از فرشتگان (رصدا) قرار داده است و بدینوسیله پیامبر در تلقی وحی از هر دو جانب، مصون و محفوظ است. 

و وحی الهی از محل صدورش از مصدر وحی، تا رسیدن به مردم، مصون است. این تعبیر، طریق بلوغ «رسالت» غیبی را (که یک فیض متصل است) از سوی «مرسِل» و منتهی شدن آن به «مرسَل» توصیف می کند. و اینکه در این طریق، چیزی مباین با وحی به پیامبر نمی رسد و وحی، از هر تخلیط و تشویش از ناحیه زیادی و کاستی با واسطه یا بی واسطه ی شیاطین در وحی، محفوظ می ماند. و این حفظ و حراست وحی، برای این است که پیامبران، رسالات پروردگارشان را آنطور که بایسته است بدون تغییر و تبدیل، ابلاغ کنند. و تبلیغ رسالات الله در خارج، تحقق بیابد (لیعلم أن قد أبلغوا رسالات ربهم). 

در نتیجه، وحی، از لحظه افاضه از مصدر وحی و استقرار در نفس رسول تا لحظه ای که به مردم می رسد، از راه یافتن تحریف و خطا (در قول و فعل رسول) در امن و امان است. وجود عصمت در تبلیغ رسالات الله در خصوص نبی و رسول یکی است. (سبحانی، همان: 45 - 48) ۲- دومین آیه ای را که مطرح می کند آیه ۲۱۳ سوره مبارکه بقره[6] است که تصریح دارد بر اینکه: هدف از بعثت انبیاء همانا قضاء بین مردم است در آنچه که اختلاف دارند ونتیجه قضاء، همانا هدایت ایمان آورندگان به سوی حق است، هر چند هادی حقیقی، خود خداوند سبحان است لکن همین هدایت از طریق پیامبر و بواسطه او تحقق پیدا می­کند و تحقق هدایت از ناحیه او، فرعِ واقف بودن اوست بر حق، بدون تحریف. 

و همه اینها (قضاء به حق و هدایت مومنین به سوی آن) مستلزم عصمت پیامبر در تلقی وحی و حفظ و ابلاغ آن به مردم است. (سبحانی، همان: 48 - 49) قرآن کریم تصریح دارد بر اینکه هدف از بعثت انبیاء همانا تزکیه نفوس مردم و تصفیه آنها از رذائل و استقرار فضائل در آن است که در علم اخلاق از آن با عنوان «تربیت» یاد می شود. 

و شکی نیست که تاثیر تربیت در نفوس، متوقف است بر اذعان مردم به صدق مربی و ایمان او به تعالیم خودش، که از خلال عمل مربی به آنچه می گوید و می آموزد شناخته می شود. و الا اگر بین قول و فعل او انفکاک باشد قطعا وثوق به صدق قولش از بین رفته و در نتیجه، تربیت، اثرش را از دست می دهد و غایت از بعثت تحقق نمی یابد. (سبحانی، همان: 49) وی، عصمت انبیاء از معصیت را نیز به وضوح در قرآن کریم مطرح نموده، با مقارنه و استنتاج از آیات ده سوره از قرآن کریم[7] بر این موضوع استشهاد کرده است.(سبحانی، همان: 55-61) علامه مجلسی در باب عصمت ائمه علیهم السلام می گوید: حق این است که از تتبع اخبار و شرح داستان موسی ع در آیات ۹ و ۹۹ سوره طه[8] ظاهر می کند که نبوت اصلی که مستلزم نزول وحی و آن تکلیم و معجزات است، مختص موسی ع بود آنجا که خدا با او تکلم کرد و گفت: (به سوی فرعون برو...) و موسی ع همراهی و کمک برادرش هارون را از خدای سبحان درخواست کرد که مورد استجابت واقع شد و خدای متعال برادرش هارون ع را در تدبیر امر رسالت، وزیر و در امر تبلیغ و رفتن به سوی فرعون، شریک موسی ع قرار داد. 

و گفت: (تو و برادرت به سوی فرعون بروید.....) لذا هارون ع، نبی خداست به نیابت از موسی ع و او وحی و حقائق تورات را از موسی ع می آموزد سپس در امر رسالت وزیر، و در تبلیغ، شریک موسی ع می شود و او جانشین و قوه او شده و پشتش را محکم می کند. 

و همینطور است منزلت علی ع نسبت به رسول خدا ص ، پس نبوت اصلی مساوق نزول قرآن و جبرئیل و تایید با معجزات و دعوت مردم به سوی رسالات الله مختص رسول خدا بود و امام علی ع در تدبیر امر رسالت، وزیر، و در امر تبلیغ، شریک رسول خدا ص، و جانشین و قوه او بود. (مجلسی، 1403: 37/289) صاحب منهاج البراعه در این خصوص می گوید: در شرح خطبه ۲۳۷ نهج البلاغه اثبات برهانی کردیم که: نبی و وصی او باید بطور مطلق در فعل و قول و ذات، از جمیع منفورات طبع و عقل سلیم و از تمام گناهان و انواع ظلم و شرک، معصوم باشند. یعنی به اعتبار تبلیغ، معصوم از خطا در تلقی وحی و رسالت، اگر نبی باشد و معصوم از خطا در تبلیغ، چه نبی باشد و چه وصی. (هاشمی خوئی، 1400: 17/347)

تبلیغ در روایات معصومین ع:

کلامی از امیرالمومنین ع است که فرمود: خدا از انبیاء بر اداء وحی و تبلیغ رسالت به عنوان امانت الهی پیمان گرفت.[9](شریف الرضی، ۱۴۱۴: ۴۳) این روایت شاهدی است بر اختصاصی بودن ماموریت تبلیغ رسالت برای انبیاء ع. امام صادق ع، به نقل از رسول خدا ص، معرفت قرآن و تبلیغ امر و نهی الهی را مختص عالمان و تالیان واقعی آن میداند. همان­هایی که قدرت استنباط کامل مسائل را از قرآن داشته و افراد خاصی هستند که مقتدای مردم بوده، باب فهم قرآنند. (یعنی ائمه طاهرین علیهم السلام). فلذا، غیر آنها را مجاز به تبلیغ ندانسته، برای فهم قرآن، به این حضرات ارجاع داده اند و از «تلاوت به رأی» بر حذر داشته اند. و علت آن را نیز این طور بیان فرموده اند که: علم به آیات وحی از نوع علوم معمول و قابل اشتراک مانند سایر امور مشترک نیست.[10](حر عاملی، ۱۴۰۹: 27/19۱) در آن قسمت از حدیث شریف که می فرماید:« إِيَّاكَ وَ تِلاَوَةَ اَلْقُرْآنِ بِرَأْيِكَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ غَيْرُ مُشْتَرِكِينَ فِي عِلْمِهِ كَاشْتِرَاكِهِمْ فِيمَا سِوَاهُ مِنَ اَلْأُمُورِ وَ لاَ قَادِرِينَ عَلَى تَأْوِيلِهِ إِلاَّ مِنْ حَدِّهِ وَ بَابِهِ » بازگشت ضمیر «هاء» در دو کلمه «علمه» و «تأویله»، به قرآن در عبارت «تلاوة القرآن» است. با تامل در این مسأله، به دست می آید که امام ع، در اینجا از عبارت «تلاوت قرآن»، تفسیر و تبیین قرآن را قصد فرموده اند. نتیجه اینکه، «قرائت یا تلاوت» مذکور در آيات و روایات، معنایی اعم از «خواندن» دارد. چه بسا خداوند متعال و معصومین ع در اکثر مواردی که از این دو کلمه استفاده کرده اند، معنای تفسیر و تبیین را قصد کرده باشند. (که البته نفی یا اثباتش نیاز به تحقیق مکفی دارد). در حدیثی دیگر، رسول خدا ص خطاب به قراء قرآن، ضمن امر به قاریان در اجتناب از عقوبت و سخط خدا، مسوولیت خود را تبلیغ رسالت و مسوولیت قاریان قرآن را انقیاد و تبعیت از اوامر خدا و سنت خودش بیان می کند.[11] (مازندرانی، ۱۳۸۲ق: 11/26) امر تبلیغ فقط به آیات قرآن معطوف نمی شود. بلکه سخن معصومان ع نیز که تفسیر قرآن و جزء دین و شریعت بوده، لازمه کمال و رشد بشریت است، باید به مردم رسانیده شود. در روایت دیگری از امام صادق ع، آن حضرت به نقل از پیامبر اکرم ص می فرمایند که: رسول خدا ص خطاب به مردم فرمود: خداوند زیبا و شاد گرداند بنده ای را که سخن مرا بشنود و آن را خوب بفهمد و حفظ کند و به دیگران برساند الخ..[12](کلینی، ۱۳۶۲ش: 1/403) در این حدیث نیز می بینیم که رسول خدا ص مسولیت تبلیغ سخن خود را به عموم شنوندگان نسپرده بلکه برای ابلاغ آن، فهم خوب و حفظ سخنشان را شرط قرار می دهد.

در بعضی روایات حضرات معصومین افراد خاص تربیت شده و مورد اعتماد خود را به عنوان مبلغ پیام های خود به شیعیانشان انتخاب کرده و ماموریت ابلاغ سخنان خود به عموم شیعیانشان را به آنها می سپارند. همچون نامه امام صادق ع خطاب به عبدالله بن جندب که وصیت هایی را نوشته اند.[13] (ابن شعبه حرانی، ۱۴۰۴: ۳۰۳) این دست روایات نیز، آشکار می سازند که امر تبلیغ، مسوولیت و ماموریت عمومی و قابل اداء برای هر کسی نیست. 

و در خصوص کلام نبی اکرم ص در خطبه غدیر که می فرماید: فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَة با اینکه امر به ابلاغ محتوای خطبه را به عموم حاضران و والدین فرموده است در عین حال کاملا ظاهر است که منظور رسول خدا ص انتقال عین الفاظ خطبه شریفه می باشد چه اینکه فقرات این خطبه، فی نفسه حاوی تمام تفسیر و تبیین آیات و اوامر و توصیه های حضرت در مورد ولایت و امامت علی بن ابی طالب ع است و فهم آن برای هر مخاطبی میسور بوده، مطلب متشابه و چند پهلویی ندارد تا نیاز به تبیین و اضافه کردن چیزی داشته باشد.

 لذا توصیه به تبلیغ آن برای تمام مسلمین تا قیامت، منافاتی با آنچه که گفتیم ندارد. حاصل اینکه اولا: محتوای رسالات الله از جنس وحی بوده، شامل مضامینی اعم از اوامر، نواهی، مواعظ، زواجر، تبشیر و انذار و غیرهم می باشد. ثانیا: مضامین رسالات الله، تعدد و تنوع زمانی و موضوعی مختلفی داشته، از نظر اهمیت، بعضی مهم تر و اصلی تر از بعض دیگر هستند. ثالثا: «تبلیغ رسالات الله» یک مأموریت ویژه و اختصاصی رسولان و پیامبران الهی است.

در خصوص ائمه اطهار از اهل بیت رسول خدا علیهم السلام نیز، امیر المومنین علی ع شریک و همراه رسول خدا ص بود در امر تبلیغ رسالات الله و این مسوولیت بعد از ایشان در اولاد طاهرین آن حضرت از ائمه معصومین ع نیز جریان و تداوم خواهد داشت. به عبارت دیگر این رسولان خدا و اوصیاء و خلفاء معصوم آنها هستند که مأمور به تبلیغ پیام اویند و طبق این ماموریتشان، موظف هستند پیام‌های وحی الهی را تمام و کمال به سمع و نظر و فهم و درک مخاطبان وحی الهی از مردم برسانند. خلاصه اینکه، در انجام امر تبلیغ و تحقق کامل آن در عالم واقع و خارج، وجود عصمت، ضرورت ایجابی دارد.

اکنون با توصیفی که از حقیقت تبلیغ به عمل آوردیم، می توان گفت که در مقیاس انسان غیر معصوم، اگر انجام تبلیغ قصد شود، هر چند در امتداد تبلیغ معصوم ع و در چهارچوب کتاب و سنت ممکن و میسور است اما بایسته هایی دارد که اهلیت خاصی را طلب می کند.

توضیح اینکه: *آنچه را که می خواهد به مردم بگوید و آن میوه هایی که به آنها هدیه دهد باید ثمری باشد که از شجره طیبه وحی گرفته شده باشد. *تمام همتش را در بسط کلمات ائمه دین ع و نشر فضائل اهل بیت ع صرف کند و کلمات ائمه دین ع را آلوده نکند. برای مردم قرآن و سنت، کتاب و عترت را بیان کند و از این دو منحرف نشود. کلمات بشری را با کلمات الهی مخلوط نکند. آسمان را با زمین قیاس نکند. اوهام را با حقائق مخلوط نکند و بداند که راه تاثیر در قلوب فقط همین راه است و بس. 

غیر از این غلط است. *بداند که راه تبلیغ، تبشیر و انذار و خواندن آیات رحمت و عذاب است. پس اول در خودش اجرا کند، بعد هم به مردم بگوید. *بداند کاری که متکفل شده، کار انبیاست و فوق بیان. *منتهی آن چنان باید تبلیغ دین کرد که صاحب دین خواسته است. أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلا كَلِمَة طَيِّبَة كَشَجَرَة طَيِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِت وَفَرعُهَا فِي ٱلسَّمَاءِ* تُؤتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينِ بِإِذنِ رَبِّهَا وَيَضرِبُ ٱللَّهُ ٱلأَمثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرُونَ (ابراهیم/24-25) بداند که ریشه شجره طیبه دین، عقائد حقه و معارف اهل بیت ع است. 

تنه این درخت، اخلاق فاضله و شاخه های آن، اعمال صالحه است که اگر این سه، تحقق یافت ثمره این شجره، سعادت ابدی است. منتهی باید قدرت علمی پیدا کند. *بداند که تبلیغ دین بر فهمیدن آن توقف دارد و بعد از فهمیدن نوبت فهماندن این دین است. (وحید خراسانی، 3931ش: 1/33و97و333و363و463و563و214)

قرآن، منبع وحی، رسالات، تبیین مفاهیم

حوزه تاثیر قرائت قرآن به عنوان یک هنر موسیقایی:

منظور ما از قرائت قرآن در این قسمت، همان چیزی می باشد که در عرف کنونی جامعه قراء و عموم مردم مسلمان سراسر جهان، معروف و مشهور است. بعضی از صاحب نظران این حوزه، از قرائت قرآن، به عنوان اصیل ترین، شریف ترین و مهمترین هنر اسلامی یاد می کنند. (شاه میوه، ۱۳۹۳ش: ۱۱) به نظر چنین می آید که این ادعا، یک نظر انشائی و نقل قولی باشد تا نظر تحقیقی و مبتنی بر شواهد علمی قانع کننده. با این حال چون تعریف و تبیین چیستی و چگونگی آن موضوع اصلی این مقاله نیست، لذا به طور تفصیلی متعرض آن نمی شویم.

الا اینکه معتقدیم، تبیین و بررسی دقیق علمی و تاریخی پیدایش و شکل گیری تغنی در قرآن و تغییر و تطور آن، از زمان پیامبر ص در طول اعصار اسلامی تا زمان حاضر و همچنین میزان مستند و مورد تایید بودن این سبک، از جهت سنت پیامبر و ائمه هدی صلوات الله علیهم اجمعین ضرورت داشته و پژوهش های بیشتری را می طلبد. اکنون می خواهیم از زاویه دید حکمت متعالیه و علم النفس، نگاهی داشته باشیم به حوزه تاثیر قرائت قرآن بر نفس انسان به عنوان یک هنر موسیقایی. 

از نظر صاحب کتاب «مهارت های تنغیمی و القای معانی در هنر تلاوت قرآن»، قرائت قرآن به سبک رایج فعلی در جهان اسلام، گونه مستقلی از موسیقی آوازی محسوب شده و در قالب بداهه، برای القاء و ابلاغ معانی آیات قرآن ارائه می شود. ایشان همچنین می گوید: موسیقی تلاوت را باید نوعی موسیقی «توصیفی» دانست که در آن هدف، اجراء نغمات و ملودیها با ارزش موسیقایی صرف نیست، بلکه توصیف و بیان متن قرآن است، بر اساس زیر ساخت تجوید و وقف و ابتداء. 

وی معتقد است که تحرکات ضابطه مند صوتی و تنغیمی در تلاوت قرآن، می تواند حامل معانی آیات باشد و لو به طور اجمالی. مثل معانی ای همچون «تعظیم و توقیر» در اسماء و صفات الهی، «اخفاء و ترقیق» در افتراءات و «اعلان و تفخیم» در رد آنها، یا «شوق و طرب» در ذکر بهشت، یا «خوف و وحشت» در ذکر جهنم و امثال این معانیِ اجمالی. (شاه میوه، ۱۳۹۴ش: ۱۲و۱۷۹-۱۸۹). 

نظر مولف این کتاب، بیشتر بر آراء دانشمندان قرائت و موسیقی از جمله قراء مصری به عنوان مهد هنر تلاوت، مبتنی است و شاید، علاوه بر اهالی قرائت و موسیقی، بسیاری از افراد دیگر نیز، بر این عقیده باشند. گذشته از اینکه بنیان اصلی این نظریه، یعنی «استعداد و توانایی موسیقی، در انتقال معنا و مفهوم عقلانی و وحیانی» همانطور که خواهد آمد، برپایه قویم عقل و حکمت استوار نیست، تاییدی از سوی کتاب و سنت هم ندارد. 

حتی با فرض صحت این نظریه، مدعای آن، یعنی «انتقال معانی آیات ولو بطور اجمالی» را نمی توان بر معنا و مفهوم دقیق تبلیغ آیات به معنای اتم و اکمل آن منطبق دانست. چون طبق شرحی که در مفهوم شناسی دقیق تبلیغ رسالات الله گذشت، فهم و ادراک کامل مخاطب از رسالات الله، شرط تحقق تبلیغ است و کاملا بدیهی است که این مخاطب، صرفا با شنیدن موسیقی کلامی قرائت قرآن، بدون تبیین و تشریح آیات، نه تنها به فهم از معانی نمی رسد، بلکه بسیار محتمل است که مخاطبان مختلف ادراکات و احساسات متفاوتی را تجربه کنند که ربطی به مقصود اصلی آیات نداشته باشد. 

مؤید این مطلب، نظریه اهل حکمت و فلسفه همچون علامه جعفری است که می گوید: موسیقی، نمی تواند حامل محتوای معنایی یا حتی احساسی باشد تا از بیرون انسان، معنا یا حالتی را به درون انسان منتقل کند. بلکه نقش موسیقی، تحریک عناصر معنایی یا عاطفی موجود در درون انسان است. ایشان می گوید:

موسیقی دو جنبه دارد: ۱- جنبه شکل روانی آن، ۲- جنبه محتوای آن. اما شکل روانی موسیقی، آن تاثیری است که من در درون خودم با شنیدن موسیقی احساس می‌کنم. حالا باید ببینیم که محتوای موسیقی چیست؟ هنگامی که یک آهنگ حماسی مانند مارش، نواخته می‌شود، آیا در درون خودش چیزی را که واقعیت داشته باشد، به من می‌دهد، یا مانند کلمات یا ادوات قراردادی، تاثیری در من به وجود می‌آورد که حالت حماسه‌ای مرا می‌جوشاند؟ من می‌جوشم، نه اینکه محتوای موسیقی این حالت را در من به وجود می‌آورد، بلکه عامل محرک احساسات و هیجانات من، عبارت است از واحدهای مربوط به آن حماسه که در محیط زندگی ام، (چه از سرگذشت خود و چه از تاریخ ملت و قومی که جزئی از آن هستم به وجود آمده است)، فرا گرفته‌ام. پس موسیقی محتوایش حماسه و محبت و عشق و اندوه نیست که این عناصر رسوب یافته در درون من است که با ورود امواج موسیقی به درونم می‌جوشد و تحریک می‌شوم. (جعفری، ۱۳۸۱ش: ۵۵-۵۶)

آقای پاشایی در پژوهشی که با موضوع تاثیر موسیقی بر نفس، با تاکید بر علم النفس سینوی داشته، چنین نتیجه می گیرد که: آن قوه از انسان که با معانی و مفاهیم (همچون مفاهیم علوی قرآن) سر و کار داشته، مخاطب آنها است و می تواند در امر تدبر و تفکر، به ادراک انسان از معانی و مفاهیم منجر بشود، عبارت است از نفس ناطقه و قوای آن، یعنی قوه عالمه و عامله. موسیقی هیچ تاثیر مستقیمی بر نفس ناطقه و قوای عالمه و عامله ندارد.

حوزه تاثیر مستقیم موسیقی، نفس نباتی و همچنین نفس حیوانی انسان بویژه قوه متخیله یا متصرفه آن می باشد.(پاشایی، ۱۳۹۹: ۷۳-۹۶) پس از اینکه معلوم شد موسیقی توانایی انتقال معنا و مفهوم را ندارد، در اینجا مناسب است در مورد حدیثی از «احادیث عامه» (منقول از سعد بن ابی وقاص و ابی هریره و...) منتسب به رسول خدا ص نیز سخنی به میان آوریم که در کتاب مهارت های تنغیمی، به عنوان شاهدی بر لزوم تغنی(آواز) در قرائت قرآن، با متن و ترجمه زیر آورده شده است: «تغنوا بالقرآن فلیس منا من لم یتغن بالقرآن»، قرآن را با تغنی بخوانید، پس از ما نیست کسی که در قرآن تغنی نمی کند. (شاه میوه، ۱۳۹۴ش: ۱۳) این روایت، در تالیفات و اقوال جامعه قرائت زیاد به چشم و گوش می خورد. و این معنا، یکی از معانی متعدد این حدیث می باشد. 

منابع مهمی از اهل لغت «تغنی» را در این حدیث، باب تفعل از «الغِنَی» به معنای «استغنی» دانسته اند نه از «الغِناء». (فراهیدی، 1409: 4/450)[14] و (ازهری، ۱۴۲۱ق: 8/174)[15] و (صاحب، ۱۴۱۴ق: 5/135)[16] (ابن سیده۱۴۲۱ق: 6/18)[17] (زمخشری، ۱۹۷۹م: 458)[18] (ابن اثیر، ۱۳۶۷ش: 3/391)[19] (ابن منظور، ۱۴۱۴ق: 15/136)[20] (فیومی، ۱۴۱۴ق: 455)[21] (مرتضی زبیدی، ۱۴۱۴ق: 20/28)[22] (مصطفوی، ۱۴۳۰ق: 7/334)[23] راغب در ریشه «غنی» معانی مختلفی ذکر می کند همچون: عدم نیاز، کمی نیاز، زیادی کسب و مال که «تَغَنَّی» را از این معنا دانسته است. و حتی معنای اقامت در یک مکان را نیز از نتایج همین معنا می داند. چون وقتی که کسی مدت طولانی در جایی بماند از اقامت در مکانی دیگر بی نیاز می شود. 

«غنَّی» از باب تفعیل را به معنای آواز گرفته است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق: 615 و616)[24] برای واژه «تغَنَّی» معانی دیگری همچون «تزیین، تحزین، ترقیق، ترتیل، تطریب، تعب یا جهر در قرائت» گفته شده است. علاوه بر صریح موکدی که در منابع مهم لغوی بر معنای بی نیازی ریشه «غنی» ذکر شد، با توجه به توضیحاتی نیز که می آید، بسیار بعید است که معنای «آواز» منظور نظر حدیث «لیس منا من لم یتغن بالقرآن» باشد. 

گذشته از اینکه این نوع احادیث نقل شده از طرق عامه در تضاد با روایات اهل البیت ع بوده، نزد شیعه معتبر نمی باشند، براهین متقنی که در کتب معتبری همچون: معانی الاخبار(ابن بابویه، ۱۳۷۷ش: 2/173) و منهج الیقین(گلستانه، ۱۴۲۹ق: ۱۹۵) و المجازات النبویه (شریف الرضی، ۱۴۲۲ق: ۲۲۱) و امالی (علم الهدی، ۱۹۹۸م: 1/31) و الوافی (فیض کاشانی، ۱۴۰۶ق: 9/1708) و مستدرک الوسائل (نوری، ۱۴۰۸ق: 4/273) و بحارالانوار (مجلسی، ۱۴۰۳ق: 73/342) و منهاج البراعه( هاشمی خویی، ۱۴۰۰ق: 13/281) و سفینة البحار ( قمی، ۱۴۱۴ق: 6/680) در مورد این حدیث طرح شده است، دلالت روایت بر تغنی به معنای آواز را به روشنی رد می کند و روایت را از حیّز ارزش روایی، ساقط کرده و فاقد اعتبار و وثوق می کند. در کتاب معانی الاخبار چنین آمده که:

پيغمبر اكرم (ص) فرمود: از ما نيست كسى كه تغنّى نكند به قرآن، و معنايش اين است از ما نيست شخصى كه با استعانت بقرآن بى‏نيازى نجويد، و مبادا بپندارد كه منظور از «تغنّى» آواز (طرب‏انگيز) است و مؤيّد اين معنا حديثى است كه روايت شده؛ هر كس كه قرآن بخواند بى‏نياز مى‏شود، و از آن پس بينوا نمى‏گردد. همچنين روايت شده بهر كس كه قرآن داده شود، و بپندارد كه خدا به ديگرى سرمايه‏اى فراوان‏تر از آنچه به او داده عطا كرده، تحقيقا كوچك را بزرگ شمرده و بزرگ را كوچك.

بنا بر اين براى شخصى كه قرآن را فرا گرفته شايسته نيست هيچ فردى از مردم روى زمين را بى‏نيازتر از خود پندارد؛ گر چه (به فرض محال) ديگرى سراسر پهنه گيتى را در اختيار داشته باشد. و اگر چه باز هم به فرض محال معنى «لم يتغنّ‏» در اين حديث، چنان كه‏ گروهى گفته‏اند: خواندن قرآن به غنا و با چرخاندن آواز در حنجره و آواز خوش باشد، بايد براى شخصى كه در وقت خواندن قرآن صدايش را در حنجره نچرخاند كيفر بسيار سنگينى در ترك آن در نظر گرفته شده باشد، زيرا در حديث گفته شده شخصى كه چنان نخواند از امّت پيغمبر نخواهد بود (پس بايد هر كس كه قرآن را به غنا مى‏خواند هيچ گاه ترك غنا نكند چون از زمره امّت خارج مى‏شود). شرح: «اين حديث از طريق اهل تسنّن وارد شده و در سنن دارمى ج 2: 471 از طريق سعد بن ابى وقّاص و در ص 472 از ابو هريره، و غير او تحت عنوان باب التغنّى بالقرآن آورده شده است. 

ولى از طريق ائمّه هدى صلوات اللَّه عليهم از پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت شده، آن حضرت از خواندن قرآن با چنين كيفيّتى نهى نموده‏اند، از جمله امام صادق عليه السّلام فرمود: كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: قرآن را با لحن‏ها و آوازهاى عرب بخوانيد و از لحن بدكاران و لحن اهل گناهان كبيره دورى كنيد، زيرا پس از من اشخاصى مى‏آيند كه قرآن را چون خوانندگى و نوحه‏خوانى و رهبان مآبى در حنجره بچرخانند و از گلوگاه آنان نمى‏گذرد، دلشان وارونه مى‏باشد، و دل هر كه از آنان خوشش آيد نيز وارونه است اصول كافى 2: 614». (ابن بابویه، ۱۳۷۷ش: 2/173)

صاحب منهج الیقین نیز در قسمت احادیث وارده در جواز غنا به شبهه هایی که در اباحه غنا مطلقا یا در خصوص تغنی در قرآن به آنها استناد می شود پاسخ داده، می گوید:

و از جمله آنچه به آن مستند مى‏شوند، حديثى است كه عامّه در كتاب‏هاى خود روايت كرده‏اند كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده كه: كسى كه تغنّى به قرآن نكند، از ما نيست. و با آن كه اين حديث، از احاديث سنّيان است و استدلال به آن، صحيح نيست، اگر مراد از تغنّى، خواندن به طريق غنا باشد، مى‏بايد كه غنا در قرآن، واجب باشد و افضل و اوجب افراد قرآن، خواندن قرائت در نماز است.

پس مى‏بايد كه همه كس حمد و سوره كه در نماز خوانند، واجب باشد كه به غنا بخوانند و ظاهر اين معنى، مخالف ضرورت دين اسلام باشد؛ زيرا كه از ابتداى اسلام تا حال، هميشه مردم، حمد و سوره را بى‏غنا تلاوت مى‏نموده‏اند و اگر بالفرض، كسى به تحرير و خوانندگى مى‏خوانده، در نظرها قبيح مى‏نموده و آنهايى كه غنا را مباح دانند، خواه از سنّيان، و خواه جمعى كه متابعت ايشان كنند، قرائت نماز را بى‏غنا به عمل مى‏آورند و اين معنى را مستلزم ترك واجب نمى‏دانند. و اگر تغنّى به قرآن واجب باشد، مى‏بايد كه ياد گرفتن خوانندگى و قواعد غنا، بر همه كس واجب عينى باشد، چنانچه ياد گرفتن قرآن واجب است؛ زيرا كه قرآن خواندن در نماز، واجب است. 

و از اين حديث، ظاهر مى‏شود كه كسى كه قرآن را بى‏غنا بخواند، از آن حضرت نباشد. پس ياد گرفتن غنا، واجب خواهد بود و مى‏بايست كه ائمّه و علما، در هر زمانى، مردم را امر كنند به تعلّم غنا و نغمات، و خود هر كدام ندانند، ياد گيرند و بر تقدير آن كه اين حديث را بر وجوبْ حمل نكنند، چاره‏اى از حمل بر استحباب نيست. پس اين واجب يا مستحبّى كه هر كس ترك كند، از آن حضرت نباشد، هميشه از خوبان ترك شده باشد و از آن حضرت نباشد. و غريب‏تر آن كه جمعى از آنها كه مى‏خواهند كه غنا را مباح سازند، مى‏گويند كه غنا، عبارت است از خوانندگى‏اى كه با ناى يا ساز باشد و خوانندگى‏اى كه با ناى يا ساز نباشد، غنا نيست. 

پس بنا بر اين حديث و اين تفسير، بايد كه همه كس در تلاوت نماز، و غير نماز، ناى يا ساز بنوازند يا آن كه نوازنده، پيش خود حاضر سازند، و جمعى از سنّيان، با آن كه غنا را جايز مى‏دانند، لفظ «تغنّى» كه در اين حديث واقع شده، بر معنى غنا حمل نكرده‏اند. از آن جمله، ابن اثير در نهايه گفته كه: «" مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرآنِ فَلَيْسَ مِنَّا" أىْ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ بِهِ عَنْ غَيْرِهِ»؛ يعنى: كسى كه به قرآن، از غير آن مستغنى نشود، از ما نيست.

 و گفته كه: «تَغَنَّيْتُ» وَ «تَغانَيْتُ» وَ «اسْتَغْنَيْتُ»، هر سه به يك معنى مستعمل مى‏شوند. و گفته كه بعضى گفته‏اند كه مراد، جَهْر به قرائت است. و حديثى ديگر را شاهد آورده‏اند و از شافعى نقل كرده‏اند خوب كردن قرائت و رقيق‏ خواندن است.

و سيّد مرتضى رضى الله عنه در غُرر و دُرَر از ابو عبيده نقل كرده كه: مراد، آن است كه كسى كه به قرآن از غير مستغنى نشود، از ما نيست و بعضى شواهد بر اين معنى، ذكر كرده و بعد از آن گفته كه: اگر مراد، ترجيع باشد، محنت عظيم لازم مى‏آيد؛ زيرا كه مى‏بايد كه كسى كه ترجيع به قرآن نكند، از آن حضرت نباشد. 

و ابن اثير، از ابن اعرابى نقل كرده كه متعارف عرب، آن بود كه در وقت سوارى و وقتى كه در عرصه‏اى مى‏نشستند و در اكثرِ احوال، به طريق «رُكْبانِى»- كه نوعى است از غنا-، خوانندگى مى‏كردند و چون قرآن نازل شد، حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله خواست كه ايشان، عادت به قرآن به جاى خوانندگى به طريق رُكبانى كنند. و از آنچه مذكور شد، جواب شبهه‏هاى ديگر كه در باب اباحت غنا، مطلقاً، يا در خصوص قرآن به آنها مستند شوند، ظاهر مى‏شود. (گلستانه، ۱۴۲۹ق: ۱۹۵)

اگر گفته شود در تایید حدیث «تغنوا بالقرآن»، احادیثی نیز وجود دارد که توصیه می کند به قرائت قرآن با حزن یا زینت قرآن با صوت، می گوییم: مفهوم خواندن با حزن یا زینت با صوت نیکو، هر چند می تواند بر معنای آواز و چرخش صوت در گلو (غِناء)تحمیل شود اما نمی توان آن را معنای الزامی تغنی دانست چون عقلا و تجربتا این امکان وجود دارد که صوتی زیبا و محزون، بدون چرخش در گلو و ایقاع و تطریب از انسان صادر شود و جان مستمع را نیز به لرزه درآورده یا محزون کند. مزید بر این سخن اینکه برهان قانع کننده مذکور در کتاب معانی الاخبار و امثال آن که در بالا آمد، از چنان قوت و اتقانی برخوردار است که ما را ازاطاله کلام در این مقام بی نیاز می کند.

لذا به دلیل عدم ارتباط تنگاتنگ این قسمت بحث با موضوع و هدف این مقاله، تفصیل آن را بر عهده پژوهش های آینده می گذاریم. از مجموعه مباحث مطرح شده تا اینجا می توان نتیجه گرفت که، قرائت قرآن جاری در عرف جامعه، یک ابزار هنری است که می توان از آن، برای جلب توجه و تحریک احساسات مخاطبین بهره برد نه بیشتر. 

و اگر بعضی از مستمعین واقف به معانی آیات، هنگام شنیدن تاکیدات و نبرهای درست و منطبق با معنای الفاظ، که توسط قاری هنرمند اجرا می شود احساس شعف یا لذت یا حزن می کنند، این احساس دلیل بر انتقال معانی توسط الحان قاری نیست چون معانی آیات از قبل در ضمیر مستمع موجود بوده است و همانطور که قبلا گفته شد، نغمات قاری این معانی و احساسات ناشی از آن را به حرکت و غلیان در می آورد و نهایت امر این است که مخاطب عالم و دانا به مفاهیم، قاری مذکور را به خاطر قرائت منطبق با معنا تحسین می کند یا اینکه دریافت کند که قاری با نوع خاصی از نبر یا وقف و ابتداء، معانی دیگری از آیات را نیز اراده کرده است که باز هم این اتفاق به معنی انتقال مفهوم جدید به آن مخاطب نیست بلکه تحریک ذهن کنجکاو اوست به انتقال درونی خودش از یک معنا به معنایی دیگر. 

برهان و دلیل ما بر این مطلب عبارت از این است که، اگر پای قرائت همین قاری، یک مخاطب غیر عالم به معانی نیز نشسته باشد، با استماع تلاوت وی، احساس و ادراکی مشابه آن مخاطب عالم را تجربه نخواهد کرد و نهایت لذتی که او می برد، از موسیقی و اوج و حضیض هنرمندانه صوت قاری و الفاظ زیبای قرآنی خواهد بود. 

با توجه به تمام مطالبی که در این قسمت تشریح شد می توان گفت که قرائت موسیقایی قرآن، علارغم داشتن تاثیر بسیار قوی در برانگیختن احساسات شنونده، ظرفیت تبلیغ معانی آیات قرآن را ندارد و قاری قرآن، از این نظر که قرائت موسیقایی را اجرا می کند با استفاده صرف از هنر موسیقایی قرائت، نمی تواند معانی قرآن را ابلاغ کند. بلکه چیزی که قاری می تواند در انتقال معانی از آن مدد بگیرد، عبارت است از سخن و رفتار و منش منبعث از علم و تجربه و اخلاص و انگیزه تبلیغ معانی آیات که در کنار تلاوت، به آن متوسل می شود. 

برای اثبات علمی این مطلب پژوهشی عملی و میدانی علی حده لازم است. با کمی تامل در آنچه تا کنون گفته شده،‌ شاید بتوان انتقال معانی و تبلیغ عرفی و ما تیسر قرآن را، ره آوردی از تلاش قاری در تعلیم یا تذکیر معانی آیات قلمداد کرد که آن نیز محدود است به میزان توانایی ها و قوای علمی و روحی و اخلاقی وی از نظر شخص و شخصیت و همینطور وفاداری باطنی و ظاهری وی به این مفاهیم.

قرآن، منبع وحی، رسالات، تبیین مفاهیم

مفهوم قرائت در آیات و ارتباط آن با تبلیغ:

در اینجا مروری خواهیم داشت بر شماری از آیات قرآن کریم که با قرائت قرآن مرتبط هستند:

 ۱- «و رتل القرآن ترتیلا» (مزمل-٤) طبق فرمایش امیر المومنین ع، در مورد این آیاه می بینیم که در بیان مفهوم ترتیل، تامل و تبیین قرآن غالب تر است تا توصیه به قرائت متصل و گذرنده از آیات.[25] (بحرانی، ۱۴۱۵: 5/517)

 ۲- «واذا قرات القران جعلنا بينك وبين الذين لا يؤمنون بالاخرة حجابا مستورا»(اسراء-٤٥) این آیه نیز عدم اعتقاد به معاد را، عامل محجوب و مستور ماندن قوای ادراکی مخاطبین قرائت قرآن، از شنیدن و فهم کلام خدا معرفی می کند. (طباطبائی، 1390ق: 13/113) با کمی تامل در این آیه، حاصل می شود که اولا: قرائتی که به رسول خدا نسبت داده شده، نمی تواند یک قرائت صرف بدون توضیح و تبیین باشد و ثانیا: حصول بلاغ معانی قرآن، به استعداد مخاطب یعنی ایمان به آخرت نیز بستگی دارد.

 ۳- «واذا قرئ عليهم القران لا يسجدون» (انشقاق-٢١) علامه در بیان این آیه، شکل و هیأت قرائتی را که برای مخاطب انجام یافته، به تذکیر و موعظه تعبیر می کند. (طباطبائی، 1390ق: ‏20/246) پس این آیه برای قرائت قرآن، شکلی غیر از شکل متداول قرائت فعلی که معهود اذهان ما است، اثبات می نماید. به عبارت دیگر قرائت قرآن مفهومی فراتر از قرائت الفاظ داشته، تذکیر مفاهیم و موعظه اوامر و نواهی و تفسیر و تبیین آیات را نیز در بر می گیرد.

 ۴- «فإذا قرات القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم» (نحل-٩٦) این آیه نیز بیان می کند که قاری قرآن، مادام که در حال قرائت است باید از خدا بخواهد که او را از اغواء شیطان محفوظ بدارد. (طباطبائی، 1390ق: ‏12/343) پس مسولیت واضح و مستقیمی که این آیه برای قاری ترسیم می کند، حفاظت حال درون و نفس است از اغواء شیطان، که باز هم مفهوم و واقعیتی غیر از معنای تبلیغ دارد.

 ۵- «واذا قرئ القران فاستمعوا له وانصتوا لعلكم ترحمون» (اعراف-٢٠٤) این آیه نیز وظیفه مخاطب را در کیفیت استماع قرائت آیات قرآن بیان کرده، می گوید: که با دقت و در حالت سکوت به قرائت قرآن گوش فرا بدهد. و این معنا، دلالت عام دارد هر چند بعضی گفته اند که در رابطه با نماز جماعت است. (طباطبائی، 1390ق: ‏8/382) مضمون این آیه با غرض اصلی از تلاوت قرآن که تذکر و تدبر برای مردم است، کاملا منطبق می باشد. اما عرف جاری در اکثر محافل قرآنی و مخاطبین قرائت در زمان حاضر که همراه با شور و سر و صدا و تشویق و بعضا صحبت با قاری است با مقصود این آیه تطابق ندارد.

 ۶- «وأن اتلو القران فمن اهتدى فانما يهتدي لنفسه و من ضل فقل انما انا من المنذرين» (نمل-٩٢) در این آیه به طور واضح مسوولیت و ماموریت دائمی تلاوت قرآن برای مردم بر دوش پیامبر ص گذاشته شده است تا مخاطب از معارف منتقله اهتداء یابد. (طباطبائی، 1390ق: ‏15/404) با تامل در این آیه شریف نیز می بینیم که دایره مفهوم «تلاوت قرآن» وسیع تر از شکل قرائت هنری الفاظ آن است. به عبارت دیگر معنای تلاوت، همان تبیین مفاهیم آیات به منظور هدایت است.

 ۷- «...علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فقرءوا ما تيسر من القران... فقرءوا ما تيسر منه...»(مزمل-٢٠) در این آیه حکم شب زنده داری برای نماز شب یا قرائت قرآن در مورد عموم مکلفین تخفیف می یابد(طباطبائی، 1390ق: ‏20/75) و توجه به این نکته خوب است که این آیه، بر قرائت فردی و در زمانی که خلوت و سکوت بیشتر تاکید کرده است(شب) به همه مومنین تاکید دارد!.

 ۸- «وقرانا فرقناه لتقرأه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا» (اسراء-١٠٦) معارف الهی در قالب الفاظ نازل گردید تا مردم بتوانند به تدریج، در آن تعقل و فهم کنند. (طباطبائی، 1390ق: ‏13/220) لذا «قرائت» یا به تعبیر دیگر، همان «انتقال معارف» نیز باید با تأنی و به تدریج باشد.

این بیان از آیه، قرینه دیگری است بر اینکه قرائت قرآن مورد اشاره کلام وحی، اعم از قرائت معروف و جاری فعلی بوده و علاوه بر آن، شامل یک ارتباط دائمی و انتقال معارف تدریجی بین قاری و مخاطب نیز می شود. بنابراین، بعید به نظر می رسد که منظور از لفظ «مکث» میزان سرعت تلاوت باشد همانطور که در مباحث تجویدی و لحنی قرآن مشهور است.

قرائت، تبلیغ، رسالات الله، هنر تلاوت، قرآن، حدیث

گزارشی تاریخی از قرائت قرآن:

از جرائم قصاصین(قصه گوهای حکام جور) بر علیه حق و دین، این است که قرائت قرآن با الحان، از بدعت های آنها می باشد.(عاملی، ۱۴۱۹ق: 1/136) متن اصلی در کتاب «القصاص و المذکرین»، چنین است:

«و من ذلك ما يظهر من بعضهم عند قراءة البسملة من الصعود والنزول ودق المنبر والايقاع بالقدم ما يشبه الخنكرة.»[26] (ابن جوزی، ۱۴۰۹: 296)

عاملی در قسمت دیگری از کتابش ضمن نقل روایتی از عبدالله بن مغفل که مدعی شده، رسول خدا روز فتح مکه، بر روی شتر، سوره فتح را با ترجیع صوتش قرائت کرده اند می گوید:

«شکی نیست که ترجیع پیامبر ص در حد ترجیع غنایی که قراء زمان ما انجام می دهند نبوده است و ابن قتیبه از قرائت بعضی قراء زمان خود وصف هایی دارد که بسیار شبیه قرائت هایی است که ما در این زمان می بینیم و می گوید که عوام الناس به این قرائت عشق ورزیدند تا آنجا که می گوید و فلان قاری را دیدند که هنگام قرائتش دو گوشه دهانش کج و وریدهای گردنش برآمده و پیشانی اش عرق ریزان است و خیال کردند که این حالت فضیلت و مهارتی است در قرائت. ولی قرائت رسول خدا و اسلاف نیک از صحابه و تابعین و قراء دانشمند، اینگونه نبود. بلکه قرائت آنها سهل و نرم و روان بود.»(تاویل مشکل القرآن لابن قتیبه)

و چنین ادامه می دهد که:

در جای خودش گفتیم که نه تنها در قرائت رسول خدا ص تغنی بالقرآن اثبات نشده است، بلکه نصوص، خلاف آن را اثبات می کند. (عاملی، ۱۴۱۹ق: 12/121-123)

علاوه بر ناتوانی موسیقی از جمله قرائت قرآن در ابلاغ معانی که قبل تر گذشت، از این گزارش تاریخی نیز بدست می آيد که ، خود تغنی و الحانِ دارای ایقاع و همچنین ظواهر و حرکات قاری که همه اینها به منظور برانگیختن اعجاب مخاطبین اجرا می شود، به احتمال قوی، از بدعت های هدفمند بوده و با قرائت ساده نبی اکرم ص کاملا فاصله داشته و بیگانه است.

قاری قرآن در حال تلاوت

بحث و نتیجه گیری: 

خلاصه و لب مبانی و کلیات دو منبع اصلی از منابع مکتوب حوزه هنر تلاوت که در این مطالعه اشاراتی به آن شده، این است که هنر تلاوت قرآن مهمترین و شریف ترین هنر اسلامی بوده، توانایی انتقال و القاء معانی آيات قرآن به مخاطبان را داراست. سوال اساسی پژوهش حاضر این بود که آیا واقعا هنر تلاوت، استعداد القاء و ابلاغ معانی و مفاهیم را در خود دارد یا خیر؟ این مطالعه، به شکاف پژوهشی منابع مذکورو امثال آن، در مفهوم شناسی کاربردی القاء و ابلاغ معانی توسط هنر قرائت قرآن از منظر قرآن، حدیث و همچنین علم فلسفه و کلام پرداخته است که در نوع خود مزیتی مهم محسوب می شود. روش ما در این مطالعه، مراجعه به تالیفات مرجع دست اول، از بزرگان لغت، تفسیر، حدیث، فلسفه و حکمت و تحلیل و نتیجه گیری استدلالی مباحث می باشد. نتایج مطالعه حاضر به طور خلاصه این است:

 ۱- تبلیغ رسالات الله یعنی رساندن کامل محتوای وحی الهی و آیات قرآن به مردم، به طوری که مقصود اصلی آیات بر مخاطبین پوشیده و مبهم نماند.

 ۲- استعمال بعضی واژه های قریب المعنی به جای تبلیغ و هم معنا انگاشتن آنها با هم، هر چند امری درست و دقیق نیست اما با توجه به کثرت استعمال آن در کلام بزرگان دین و دانش، قابل قبول است.

۳- رساندن و تبلیغ رسالات الله به مردم، در درجه اولی ماموریت اختصاصی انبیاء الهی و با واسطه انبیاء، اوصیاء الهی هستند. و سبب این شایستگی، ملکه و صفت عصمت در آن حضرات است. ولی افراد عالم و متقی و تربیت شده در مکتب اهل بیت ع نیز که اهلیت تبلیغ را با احراز شرایط خاص آن داشته باشند، می توانند در امر خطیر تبلیغ به میزان استعدادشان فعالیت کنند.

۴- «هنر تلاوت قرآن» فاقد ظرفیت و استعداد ابلاغ معانی قرآن به مردم است. حصول ابلاغ معانی قرآن، به استعداد قاری در استفاده از ابزار دیگری مثل سخن، و استعداد مخاطب یعنی ایمان به آخرت نیز بستگی دارد.

۵- در بدعت بودن شکل و هیات فعلی قرائت موسیقایی قرآن، شواهد تاریخی وجود دارد.

۶- منظور از «قرائت قرآن»، در لسان قرآن و روایات، فقط خواندن آن نیست بلکه فهم عمیق آیات قرآن، تذکیر مفاهیم و موعظه اوامر و نواهی، تفسیر و تبیین آیات و ارتباط دائمی و انتقال معارف تدریجی به مخاطب نیز در معنای آن قصد شده است.

۷- مسؤولیت مستقیم قاری در کلام خدای سبحان و معصومین ع، حفاظت حال درون و نفس، از اغواء شیطان و قرائت در خلوت و سکوت(شب) و اجتناب از تفسیر به رای قرآن است. وظیفه مخاطب نیز گوش دادن با دقت و در حالت سکوت است.

این مقاله و موضوع مورد پژوهش آن را، می توان در حوزه «مبانی شناسی بنیادین هنر تلاوت» طبقه بندی کرد. نوع نگرش جاری در این مقاله می تواند در مطالعات مرتبط بعدی و در اصلاح جهت گیری ها و برنامه ریزی های کلان کشور در امر «هنر تلاوت قرآن» مفید باشد. سهم این مقاله از نوآوری، عبارت است از «نگاه نقادانه به معنای کاربردی جایگاه قرائت قرآن در تبلیغ رسالات الله» در فضایی دور از شعارهای احساسی و سطحی نگری های حوزه تلاوت قرآن در کشور. نهایتا این مطالعه به ما می گوید که ظرفیت واقعی هنر قرائت قرآن بما هو قرائت، و قاری قرآن بما هو قارئ، عبارت است از: اداء درست و زیبای الفاظ قرآن برای خود قاری و مخاطبین قرائت قرآن. به عبارت دیگر حوزه کارائي علم و هنر قرائت، رساندن «عین الفاظ قرآن» با صحت و جودت کامل به سمع مخاطبان است (البته با همان ترتیب و هیأتی که بر قلب و زبان مبارک پیامبرص نازل و جاری شده است.) نهایتا با توجه به اینکه نه تنها در نصوص قابل اعتماد از کتاب و سنت، تلاوت با تغنی و ترجیع، اثبات نشده، بلکه نفی و نهی نیز شده است، لذا موارد زیر پیشنهاد می شود:

۱- انتظار مبلغ قرآن بودن عموم قراء، انتظاری سنگین و دور از واقع است. لذا برای پیش گیری از عوارض فردی و اجتماعی ناشی از آن، از جمله بدبینی و بی اعتمادی احتمالی عامه مردم به قرآن و دین و مذهب، بهتر است روی عناوینی مثل «قاری-مبلغ» یا «قاری-کارشناس» آنهم برای افرادی ممیز و ممحص تاکید و فرهنگ سازی شود.

۲- فعالان و طراحان و مجریان ابعاد مختلف برنامه های تلاوت قرآن اعم از تعلیم، تالیف، داوری مسابقات، محافل مردمی و رسانه ای قرآن و... در مباحث موسیقایی قرائت قرآن، یک بازنگری و اصلاح مسیر داشته باشند. طوری که تکلف موسیقایی فعلی تلاوت قرآن و سیطره فنون موسیقایی که در خدمت برانگیحتن اعجاب مستمعین است، تعدیل و اصلاح شده، و تلاوت موسیقایی قرآن به کلیت ساده و زیبا و روانی و سادگی و زدودن «آهنگ محوری» از آن، سوق داده شود. و مستمع را به تفکر در آیات تحریک کند و سالهای مفیدی از عمر قاریان قرآن که صرف مواجهه و فراگیری فنون موسیقایی می شود برای مقصد و مقصود اصلی مورد نظر خدای تعالی و پیغمبر ص و ائمه ع به کار گرفته شود و از برکات این مسیر، هم خود قراء و هم مخاطبین آنها سود ببرند.

۳- قاری-مبلغ محترم قرآن نیز در صورت امکان، اهتمام داشته باشد تا به قدر وسع و توان و امکان، در حین یا بعد یا قبل از تلاوت خود بسته به مورد، نکاتی از مفاهیم آیات قرائت شده را به مردم بگوید و به صرف تلاوت خالی بسنده نکند.

۴- چون برای قرائت قرآن با این مختصات پیشنهاد شده، طبیعتا شایسته نیست که مزدی به عنوان حق التلاوه از سوی قاری قرارداد و خواسته شود، [چرا که روح جاری در تبلیغ انبیاء عدم درخواست مزد و اجر است: إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ(يونس/72) إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذي فَطَرَني(هود / 51)‏ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمينَ(الشعراء / 109)] لذا شایسته است از سوی مبادی مربوطه بر روی این مساله که قاری از بیت المال سهمی و دریافتی ماهیانه ای داشته باشد به بررسی های لازم اقدام کنند. 

منابع: 

  • ابن اثير، مبارك بن محمد (۱۳۶۷ش). النهاية في غريب الحديث و الأثر. قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان. چاپ چهارم.
  • ابن بابويه، محمد بن على (۱۳۷۳ش). معاني الأخبار/ترجمه محمدى. تهران: دار الکتب الاسلامی. چاپ دوم.
  • ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (۱۴۰۹ق). القصاص و المذکرین. بیروت: المکتب الاسلامی.
  • ابن سيده، على بن اسماعيل (۱۴۲۱ق). المحكم و المحيط الأعظم. بيروت: دار الکتب العلمیة. چاپ اول.
  • ابن شعبه حرانى، حسن بن على (۱۴۰۴ق). تحف العقول عن آل الرسول. قم: جامعه مدرسین. چاپ دوم.
  • ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۱۴ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر. چاپ سوم.
  • احمد بن فارس، ابوالحسن (1404ق). معجم مقاييس اللغه. قم: مکتب الاعلام الاسلامی. چاپ اول.
  • احمدى ميانجى، على (1426ق). مكاتيب الأئمة عليهم السلام. قم: موسسه دارالحدیث. چاپ اول.
  • ازهرى، محمد بن احمد (۱۴۲۱ق). تهذيب اللغة. بيروت: دار إحیاء التراث العربی. چاپ اول.
  • بحرانى، هاشم بن سليمان (۱۴۱۵ق). البرهان في تفسير القرآن، قم: موسسة البعثة، قسم الدراسات الإسلامية. چاپ اول.
  • پاشایی، محمد جواد (۱۳۹۹ش). آموزه های فلسفه اسلامی. تحلیل رابطه موسیقی و نفس انسان با تاکید بر علم النفس سینوی(مقاله علمی پژوهشی). مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی. دوره پانزدهم. شماره ۲۷.
  • جعفری، محمد تقی (۱۳۸۱ش). موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی. تهران: موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری. چاپ دوم.
  • حر عاملی، محمد بن حسن (۱۴۰۹ق). وسائل الشیعة. قم: موسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث. چاپ اول.
  • حلی، حسن بن یوسف بن مطهر (1407 ق). کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. قم: موسسة النشر الاسلامی. چاپ اول.
  • راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412ق). مفردات ألفاظ القرآن. بيروت: دارالقلم. چاپ اول.
  • زمخشرى، محمود بن عمر (۱۹۷۹م). أساس البلاغة. بيروت: دار صادر. چاپ اول.
  • زمخشرى، محمود بن عمر (1407ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل. بیروت: دارالکتاب العربی. چاپ سوم.
  • سبحانی، جعفر (1424ق). عصمة الأنبیاء فی القرآن الکریم. قم: موسسة الامام الصادق علیه السلام. چاپ اول.
  • شاه میوه، غلامرضا (۱۳۹۳ش). هنر تلاوت. تهران: انتشارات تلاوت وابسته به سازمان دارالقرآن الکریم. چاپ هفتم.
  • شاه میوه، غلامرضا (۱۳۹۴ش). مهارت های تنغیمی و القای معانی در هنر تلاوت قرآن. اصفهان: انتشارات رنگینه. چاپ اول.
  • شريف الرضي، محمد بن حسين (۱۴۲۲ق). المجازات النبوية. قم: دارالحدیث. چاپ اول.
  • شريف الرضي، محمد بن حسين (۱۴۱۴ق). نهج البلاغة (للصبحي صالح). قم: هجرت. چاپ اول.
  • صاحب، اسماعيل بن عباد (۱۴۱۴ق). المحيط في اللغة. بيروت: عالم الکتب. چاپ اول.
  • طباطبايى، محمدحسين (1390ق). الميزان في تفسير القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات. چاپ دوم.
  • طبرى، محمد بن جرير (1412 ق). جامع البيان فى تفسير القرآن. بیروت: دارالمعرفة. چاپ اول.
  • عاملی، جعفر مرتضی (۱۴۱۹ق). الصحیح من سیرة النبی الأعظم. قم: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. چاپ اول.
  • علم الهدى، على بن حسين (۱۹۹۸م). أمالي المرتضى. قاهره: دارالفکر العربی. چاپ اول.
  • فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى (۱۴۰۶ق). الوافي اصفهان: کتابخانه امام امیرالمومنین ع. چاپ اول.
  • فيومى، احمد بن محمد (۱۴۱۴ق). المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى. قم:موسسه دارالهجرة. چاپ دوم.
  • فراهيدى، خليل بن احمد (1409 ه.ق). كتاب العين. قم: نشر هجرت چاپ: دوم.
  • قمى، عباس (۱۴۱۴ق). سفينة البحار. قم: اسوه. چاپ اول.
  • کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (۱۳۶۲ش). الکافی. تهران: اسلامیه. چاپ دوم.
  • گلستانه، سيد علاء الدين محمد (۱۴۲۹ق). منهج اليقين. قم: دارالحدیث. چاپ اول..
  • مازندرانى، محمد صالح بن احمد (1382ق). شرح الكافي-الأصول و الروضة. تهران: المکتبة الاسلامیة. چاپ اول.
  • مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى (1403 ق). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. بيروت: دار احیاء التراث العربی. چاپ دوم.
  • محمدی ری شهری، محمد (۱۳۸۵ش). تبلیغ بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ. قم: موسسه دارالحدیث. چاپ سوم.
  • مدنی، سید علی خان بن احمد (۱۳۸۴ش). الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب. مشهد: موسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث. چاپ اول.
  • مرتضی الزبیدی، محمد بن محمد (۱۴۱۴ق). تاج العروس من جوامع القاموس. بیروت: دارالفکر چاپ اول.
  • مصطفوى، حسن (۱۴۳۰ق). التحقيق فى كلمات القرآن الكريم. بيروت-قاهره-لندن: دارالکتب العلمیة. چاپ سوم.
  • نورى، حسين بن محمد تقى (۱۴۰۸ق). مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل. قم: موسسة آل البیت. چاپ اول.
  • وحید خراسانی، حسین (۱۳۹۳ش). مصباح الهدی و سفینة النجاة. قم: مدرسه الامام باقر العلوم. چاپ دوم.
  • هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله (۱۴۰۰ق). منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة. تهران: مکتبة الاسلامیة. چاپ چهارم.

--------------------------------------------------------------------

[1]- آل عمران ، آیه 20 ؛ نساء ، آیه 63 ؛ مائده ، آیه 67 و 92 و 99 ؛ انعام ، آیه 149 ؛ اعراف ، آیه 62 و 68 و 79 و 93 ؛ توبه ، آیه 6 ؛ هود ، آیه 57 ؛ رعد ، آیه 40 ؛ ابراهیم ، آیه 52 ؛ نحل ، آیه 35 و 82 ؛ انبیاء ، آیه 106 ؛ نور ، آیه 54 ؛ عنکبوت ، آیه 18 ؛ احزاب ، آیه 39 ؛ یس ، آیه 17 ؛ شورا ، آیه 48 ؛ احقاف ، آیه 23 و 35 ؛ قمر ، آیه 5 ؛ تغابن ، آیه 12 ؛ قلم ، آیه 39 ؛ جن ، آیه 23 و 28 

[2] «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون»(اعراف-۶۲)

[3] «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين‏»(مائده-۶۷)

[4] «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أمین»(اعراف-۶۸)

[5] «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً». «إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً». «لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْ ءٍ عَدَداً». (جن-26الی27)

[6] «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»(بقره-213)

[7] (انعام- 84-87 و 90)، (زمر- 36-37)، (یس- 60-62) و همچنین آیات (نساء- 69) و (فاتحه- 7) و نیز آیات (مریم- 58-59) و همچنین آیات (آل عمران- 31-32)، (نساء- 80)، (نور- 52)، (حجرات- 7)، (نساء- 80)، (احزاب، 21)

[8] «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» و «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏»(طه- 9و99)

[9] وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ‏ وَ عَلَى تَبْلِيغِ‏ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ‏ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَاد..الخ

[10] قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي رِسَالَةٍ: فَأَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنِ اَلْقُرْآنِ ، فَذَلِكَ أَيْضاً مِنْ خَطَرَاتِكَ اَلْمُتَفَاوِتَةِ اَلْمُخْتَلِفَةِ لِأَنَّ اَلْقُرْآنَ لَيْسَ عَلَى مَا ذَكَرْتَ وَ كُلُّ مَا سَمِعْتَ فَمَعْنَاهُ (عَلَى) غَيْرِ مَا ذَهَبْتَ إِلَيْهِ وَ إِنَّمَا اَلْقُرْآنُ أَمْثَالٌ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ دُونَ غَيْرِهِمْ وَ لِقَوْمٍ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ هُمُ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَعْرِفُونَهُ وَ أَمَّا غَيْرُهُمْ فَمَا أَشَدَّ إِشْكَالَهُ عَلَيْهِمْ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ مَذَاهِبِ قُلُوبِهِمْ وَ لِذَلِكَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، (إِنَّهُ) لَيْسَ شَيْءٌ أَبْعَدَ مِنْ قُلُوبِ اَلرِّجَالِ مِنْ تَفْسِيرِ اَلْقُرْآنِ ، وَ فِي ذَلِكَ تَحَيَّرَ اَلْخَلاَئِقُ أَجْمَعُونَ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ اَللَّهُ بِتَعْمِيَتِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ يَنْتَهُوا إِلَى بَابِهِ وَ صِرَاطِهِ وَ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَ يَنْتَهُوا فِي قَوْلِهِ إِلَى طَاعَةِ اَلْقُوَّامِ بِكِتَابِهِ ، وَ اَلنَّاطِقِينَ عَنْ أَمْرِهِ وَ أَنْ يَسْتَنْبِطُوا مَا اِحْتَاجُوا إِلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ عَنْهُمْ لاَ عَنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى اَلرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ اَلَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ، فَأَمَّا عَنْ غَيْرِهِمْ فَلَيْسَ يُعْلَمُ ذَلِكَ أَبَداً وَ لاَ يُوجَدُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لاَ يَسْتَقِيمُ أَنْ يَكُونُ اَلْخَلْقُ كُلُّهُمْ وُلاَةَ اَلْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ لاَ يَجِدُونَ مَنْ يَأْتَمِرُونَ عَلَيْهِ وَ مَنْ يُبَلِّغُونَهُ أَمْرَ اَللَّهِ وَ نَهْيَهُ فَجَعَلَ اَللَّهُ اَلْوُلاَةَ خَوَاصَّ لِيُقْتَدَى بِهِمْ فَافْهَمْ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ إِيَّاكَ وَ إِيَّاكَ وَ تِلاَوَةَ اَلْقُرْآنِ بِرَأْيِكَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ غَيْرُ مُشْتَرِكِينَ فِي عِلْمِهِ كَاشْتِرَاكِهِمْ فِيمَا سِوَاهُ مِنَ اَلْأُمُورِ وَ لاَ قَادِرِينَ عَلَى تَأْوِيلِهِ إِلاَّ مِنْ حَدِّهِ وَ بَابِهِ اَلَّذِي جَعَلَهُ اَللَّهُ لَهُ فَافْهَمْ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ اُطْلُبِ اَلْأَمْرَ مِنْ مَكَانِهِ تَجِدْهُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ

[11] عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ يَا مَعَاشِرَ قُرَّاءِ الْقُرْآنِ اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا حَمَّلَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ فَإِنِّي مَسْئُولٌ وَ إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ إِنِّي مَسْئُولٌ عَنْ تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ وَ أَمَّا أَنْتُمْ فَتُسْأَلُونَ عَمَّا حُمِّلْتُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي.

[12] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَ النَّاسَ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَقَالَ نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ‏ لَمْ‏ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ.

[13] يَا ابْنَ جُنْدَبٍ بَلِّغْ مَعَاشِرَ شِيعَتِنَا وَ قُلْ لَهُمْ لَا تَذْهَبَنَّ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فِي الدُّنْيَا وَ مُوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ فِي اللَّهِ وَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ يَظْلِمُ النَّاس..الخ

[14] غني‏: الغِنَى‏، مقصور، في المال. و اسْتَغْنَى‏ الرجلُ: أصاب غِنىً. و الغُنْيَةُ: اسم من الاستغناء، تَغَنَّى‏ على معنى استغنى.

[15] و في الحديث‏: «ليس مِنَّا من‏ لم‏ يَتَغَنَ‏ بِالقُرْآنِ». قال أبو عبيد: كان سُفيان بن عُيَيْنةَ يقول‏: معناه: ليس مِنَّا من لم‏ يَسْتَغنِ‏ بهِ، و لم يذهب به إلى الصَّوتِ. قال أبو عبيد: و هذا كلام جائزٌ فاشٍ في كلام العرب، يقولون: تَغَنَّيْتُ‏ تغنِّياً و تَغانَيتُ‏ تغانياً بمعنى‏ استغنيتُ‏.و قال الأعشى: و كنتُ امرأً زمناً بالعرا ق في عفيف المناخِ طويل‏ التَّغَنّ‏ يريد: الاستغناء

[16] في الحديث‏: «ليس مِنّا مَنْ‏ لم‏ يَتَغَنَ‏ بالقُرآن». أي لم‏ يَسْتَغْنِ‏. و يُقال: تَغانَيْتُ‏ و تَغَنَّيْتُ‏. و الغُنْيانُ‏: الغِنى

[17] و قد غَنِىَ‏ غِنًى‏، و استغنى‏، و اغتنى‏، و تغانى‏، و تَغَنّى‏. و فى الحديث‏: «ليس مِنّا من‏ لم‏ يَتَغَنَ‏ بالقرآن»

[18] غني لي عن هذا غُنْيَة. و أنا عنه‏ غَنيّ‏. «و هو أغْنى‏ عنه من الأقرع عن المُشط». و قد تغانَوْا؛ قال: كلانا غنيّ‏ عن أخيهِ حَيَاتَه و نحنُ إذا مِتْنا أشدُّ تَغانِيَا و أغْنى‏ فلان في الحرب‏ غَنَاءً حَسناً. و أغنى‏ عنّي فلان‏ غَنَاءً أي كَفَى في الدَّفْع. و تقول: لأُغْنِينّ عنك مُغْناه، و لأكْفِينّك ما كَفاه‏ (وَ ما يُغْنِي‏ عَنْهُ مالُهُ) و أغْناني‏ الحلالُ عن الحَرام. و غَنُوا في ديارهم ثمّ فَنُوا. و خرِبت مبانيهم و خلت مغانيهم، (كَأَنْ لَمْ‏ يَغْنَوْا فِيهَا)*؛ و قال بشر: و قد تَغْنى‏ بنا حِيناً و نَغنى بها و الدّهرُ ليسَ له دوامُ الضمير للمرأة أي تلزم صحبتنا و نلزم صحبتها، و منه: «من‏ لم‏ يتغنَ‏ بالقرآن»

[19] في حديث القرآن‏ «من‏ لم‏ يَتَغَنَ‏ بالقرآن فليس منّا» أي لم يستغن به عن غيره

[20] في الحديث‏: ليس مِنَّا مَنْ‏ لم‏ يَتَغَنَ‏ بالقرآن‏[20] قال أبو عبيد: كان سُفيان بن عُيَيْنةَ يقول‏: معناه: ليس مِنَّا من لم‏ يَسْتَغنِ‏ بهِ، و لم يذهب به إلى الصَّوتِ. قال أبو عبيد: و هذا كلام جائزٌ فاشٍ في كلام العرب، يقولون: تَغَنَّيْتُ‏ تغنِّياً و تَغانَيتُ‏ تغانياً بمعنى‏ استغنيتُ‏.و قال الأعشى: و كنتُ امرأً زمناً بالعراق في عفيف المناخِ طويل‏ التَّغَنّ يريد الاسْتِغْناءَ، و قيل: أَرادَ مَنْ لم يَجْهَر بالقراءة

[21] وَ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏ «لَيْسَ مِنَّا مَنْ‏ لَمْ‏ يَتَغَنَ‏ بِالْقُرْآنِ».قَالَ الْأَزْهَرِيُّ قَالَ سُفْيانُ بْنُ عُيَيْنَةَ مَعْنَاه لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ. وَ لَمْ يَذْهَبْ بِهِ إِلَى مَعْنَى الصَّوْتِ قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ وَ هُوَ فَاشٍ فِى كَلَامِ الْعَرَبِ يَقُولُونَ (تَغَنَّيْتُ‏) (تَغَنِّياً) و (تَغَانَيْتُ‏) (تَغَانِياً) بِمَعْنَى (اسْتَغْنَيْتُ)

[22] الحديثُ‏: «ليسَ مِنَّا مَنْ‏ لَمْ‏ يَتَغَنَ‏ بالقُرْآنِ». قالَ الأزْهرِي: قالَ سُفْيانُ بنُ عُيَيْنَة: مَعْناه مَنْ لم‏ يَسْتَغْنِ‏ و لم يَذْهَبْ به إلى مَعْنَى الصَّوْت

[23] فِي الْحَدِيثِ‏- لَيْسَ مِنَّا مَنْ‏ لَمْ‏ يَتَغَنَ‏ بِالْقُرْآنِ- كَانَ سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَهَ يَقُولُ: مَعْنَاهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ‏ يَسْتَغْنِ‏ بِهِ. وَ لَمْ يَذْهَبْ بِهِ إِلَى الصَّوْتِ. قال أبو عبيد: و هذا كلام جائز فاش في كلام العرب، يقولون: تغنّيت تغنّيا و تغانيت تغانيا بمعنى استغنيت. و من ذهب به الى التطريب فهو من الغناء الصوت ممدود، يقال غنّى فلان يغنّى أغنيّة و تغنّى بأغنية حسنة، و جمعها الأغانىّ، و الغناء: الإجزاء و الكفاية يقال رجل مغن، أى مجترئ كاف

[24] غنى‏:الْغِنَى‏ يقال على ضروب: أحدها: عدم الحاجات، و ليس ذلك إلا للّه تعالى، و هو المذكور في قوله: إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُ‏ الْحَمِيدُ [الحج/ 64]، أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُ‏ الْحَمِيدُ [فاطر/ 15]، الثاني: قلّة الحاجات، و هو المشار إليه بقوله: وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏ [الضحى/ 8]، و ذلك هو المذكور في‏ قَوْلِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏: «الْغِنَى‏ غِنَى‏ النَّفْسِ». و الثالث: كثرة القنيّات بحسب ضروب الناس كقوله: وَ مَنْ كانَ‏ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ‏ [النساء/ 6]، الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ‏ أَغْنِياءُ [التوبة/ 93]، لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ‏ أَغْنِياءُ [آل عمران/ 181]، قالوا ذلك حيث سمعوا: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً*، و قوله: يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ‏ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ‏ [البقرة/ 273]، أي: لهم غنى النّفس، و يحسبهم الجاهل أن لهم القنيّات لما يرون فيهم من التّعفّف و التّلطّف، و على هذا قَوْلُهُ عَلَيْهِ‏ السَّلَامُ لِمُعَاذٍ: «خُذْ مِنْ‏ أَغْنِيَائِهِمْ‏ وَ رُدَّ فِي فُقَرَائِهِمْ». و هذا المعنى هو المعنيّ بقول الشاعر: قد يكثر المال و الإنسان مفتقر يقال: غَنَيْتُ‏ بكذا غُنْيَاناً و غَنَاءً، و اسْتَغْنَيْتُ‏ و تَغَنَّيْتُ‏، و تَغَانَيْتُ‏، قال تعالى: وَ اسْتَغْنَى‏ اللَّهُ وَ اللَّهُ‏ غَنِيٌ‏ حَمِيدٌ [التغابن/ 6]. و يقال: أَغْنَانِي‏ كذا، و أَغْنَى‏ عنه كذا: إذا كفاه. قال تعالى: ما أَغْنى‏ عَنِّي مالِيَهْ‏ [الحاقة/ 28]، ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ‏ [المسد/ 2]، لَنْ‏ تُغْنِيَ‏ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً* [آل عمران/ 10]، ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ‏ [الشعراء/ 207]، لا تُغْنِ‏ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ‏ [يس/ 23]، وَ لا يُغْنِي‏ مِنَ اللَّهَبِ‏ [المرسلات/ 31]. و الْغَانِيَةُ: الْمُسْتَغْنِيَةُ بزوجها عن الزّينة، و قيل: الْمُسْتَغْنِيَةُ بحسنها عن التّزيّن. و غَنِيَ‏ في مكان كذا: إذا طال مقامه فيه مستغنيا به عن غيره بغنى، قال: كَأَنْ لَمْ‏ يَغْنَوْا فِيهَا* [الأعراف/ 92]. و الْمَغْنَى‏ يقال للمصدر و للمكان، و غَنَّى‏ أُغْنِيَةً و غِنَاءً، و قيل: تَغَنَّى‏ بمعنى استغنى و حمل‏ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏: «... مَنْ لَمْ‏ يَتَغَنَ‏ بِالْقُرْآنِ». على ذلك. 

[25] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا، قَالَ: «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ): بَيِّنْهُ تِبْيَاناً وَ لَا تَهُذَّهُ هَذَّ الشِّعْرِ، وَ لَا تَنْثُرْهُ نَثْرَ الرَّمْلِ، وَ لَكِنْ أَفْزِعُوا قُلُوبَكُمُ الْقَاسِيَةَ، وَ لَا يَكُنْ هَمُّ أَحَدِكُمْ آخِرَ السُّورَةِ».

[26] (الخنكرة كلمة عامية يبدو أنها كانت مستعملة في عصر المؤلف. و قد أخبرني بعض أصدقائي من المصريين، أن كلمة (الهنكرة) مستعملة في عاميتهم، لمن يعمل عملاً يتظاهر فيه أمام الناس بشيءٍ و هو على خلافه في حقيقة الأمر يفعل ذلك ليصل إلى إعجاب الناس و ثنائهم عليه. وقد ذكر الدكتور محمد موسى هنداوي أن (خُنْياكَر) تعني المغني في الفارسية و جاء في «الاغاني» 17/123 أنها تستعمل في النصوص العربية (هٌنْياكَر) وانظر «الموسيقي والغناء» للأستاذ احمد تيمور باشا ص ۴۱ و «مروج الذهب» 2/435 و ذكر لي صديقنا الدكتور محمد صديق العوضي استاذ اللغة الفارسية في كلية الآداب بجامعة الرياض أن بعض الإيرانيين يلفظون الخاء هاءً في بعض الاستعمالات.) (ابن جوزی، و صباغ، ۱۴۰۹-۱۹۸۸: 296) پاورقی.

 

برچسب ها: قرائت قرآن ، قاری ، قرآن
ارسال به دوستان
ماجرای پرونده کرسنت و مصادره ساختمان NIOC در لندن و دلارهای بابک زنجانی در مالزی بحران در فصل منتهی به جام جهانی؛ آزمون ۱۰ بازی ملی را از دست می‌دهد مشارکت ترکیه‌ و قطر در مذاکرات غزه دربی پایتخت دوباره دور از تهران؟ اراک جدی‌ترین گزینه میزبانی از تقابل پرسپولیس و استقلال معمای بحران در استقلال پُرستاره؛ سا پینتو متهم اصلی با کارنامه ۱ برد در ۹ بازی سازمان ملل: باب دیپلماسی با ایران هرگز بسته نمی‌شود؛ از فرصت پایان جنگ غزه باید استقبال کرد برای ابتذال شادمهر؛ سلطان موسیقی پاپ به «کرک و پرم ریخت» رسیده است/ لطفا خاطرات ما را بیش از این خراب نکنید آقای عقیلی قرارداد جدید رونالدو: دستمزد روزانه ۴۸۸ هزار پوند، فراتر از درآمد کل باشگاه النصر ترامپ: از پوتین ناامید هستم/ امکان دستیابی به صلح در خاورمیانه وجود دارد قصه‌های نان و نمک(40)/بفرمایید یک لقمه نان و رنج کنار میدان! جان‌ باختن ۳ نفر از اهالی الموت‌ قزوین در چاه رئیس‌جمهور: باید مردم را قانع کنیم تا در رعایت مقررات همراهی کنند رونی: یک برد مقابل ساندرلند بحران منچستریونایتد را حل نمی‌کند پزشکیان: اگر کشورهای اسلامی متحد باشند اسرائیل جرئت جنایت علیه آنان را نخواهد داشت پیراهن جنجالی مارادونا در نبرد خونین فینال ۱۹۸۴ به حراج گذاشته می‌شود (+عکس)