صادق زنگنه
روزنامه هم میهن
هنگامی که شعلههای درگیری در غزه زبانه کشید، ایران بر سر یک دوراهی تاریخی قرار گرفت: ایفای نقش به عنوان یک میانجی قدرتمند یا تداوم نقش سنتی به عنوان یک حامی ایدئولوژیک.
مسیر دوم انتخاب شد؛ تصمیمی که شاید در کوتاهمدت، انسجام «محور مقاومت» را به نمایش گذاشت، اما در بلندمدت، ایران را در مسیری پرهزینه قرار داد.
آتش جنگ به خاک ما رسید و سرداران ارشد و تأسیسات راهبردی کشور هدف قرار گرفتند. از آن پس به نظر میرسد در گوشه رینگ ایستادهایم؛ تحت فشار و در معرض ضربات بعدی.
سیاست خارجی موفق، هنرمندی در تبدیل چالشها به فرصتهاست. با ایفای نقش میانجی، ایران میتوانست کنترل خود را بر نبض تحولات منطقه حفظ کند، مانع سرایت جنگ به مرزهای خود شود و از یک «موضوع مورد بحث» به یک «بازیگر تعیینکننده» در مذاکرات جهانی تبدیل شود اما با انتخاب جانبداری مطلق، ما نهتنها این فرصت طلایی را از دست دادیم، بلکه خود به بخشی از صورتمسئله تبدیل شدیم. گزارشهای غیررسمی از تلاش نافرجام برای مذاکره با آمریکا در حاشیه مجمع اخیر سازمان ملل، زنگ خطری جدی است.
وقتی قدرتمندترین بازیگر جهانی از نشستن پشت میز مذاکره با شما امتناع میکند، این پیام روشنی دارد: استراتژی فشار حداکثری و انزوای کامل در دستور کار است و نقشههایی فراتر از تحریم در سر پرورانده میشود. این یعنی ایران در حال از دست دادن ابتکار عمل است و دیگران در حال طراحی آینده منطقه بدون حضور یا با حذف او هستند.
اما در دل این بنبست، یک دستآویز وجود دارد. مایک پمپئو، وزیر خارجه اسبق آمریکا، ناخواسته کلیدی را در اختیار ایران قرار داده است. او میگوید: «این توافق [صلح حماس و اسرائیل] را آدمهای تهران هدایت میکنند... تا زمانی که رهبر ایران تصمیم نگیرد حماس سلاحهایش را زمین بگذارد... هیچ نتیجهای قابلدستیابی نیست.»
این اظهارات، هرچند با نیت تخریب و اتهام بیان شده، در منطق دیپلماتیک یک معنای دیگر دارد: اعتراف به قدرت و نفوذ تعیینکننده ایران. اگر غرب معتقد است که قفل صلح غزه تنها با کلید تهران باز میشود، پس ایران یک دارایی استراتژیک بیبدیل در دست دارد. این همان نقطهای است که میتوان بازی را از نو تعریف کرد. ایران میتواند این اهرم فشار را از یک «اتهام» به یک «ابزار چانهزنی» تبدیل کند.
این آخرین برگ بازی ایران است: برداشتن گامی جسورانه برای مهندسی صلح میان حماس و اسرائیل. این اقدام، یک چرخش ۱۸۰ درجهای است که میتواند تمام معادلات را بر هم بزند. ایران به جای آنکه به عنوان عامل بیثباتی معرفی شود، در جایگاه کشوری قرار میگیرد که توانایی پایان دادن به یکی از پیچیدهترین بحرانهای جهان را دارد. این یک ریبرندسازی دیپلماتیک قدرتمند است.
از سوی دیگر، با این اقدام، ایران خود را از تقابل صفر و صدی فعلی خارج میکند. به جای ایستادن در مقابل جبهه حامیان اسرائیل از یک سو و رقابت با کشورهای عربی حامی فلسطین از سوی دیگر، ایران میتواند خود را بهعنوان یک پل ارتباطی ضروری تعریف کند. این امر حتی میتواند زمینه را برای تعاملی هوشمندانه و مدیریتشده با چارچوبهایی مانند «پیمان ابراهیم» فراهم آورد و ایران را از یک نیروی مخرب در نگاه آنان، به یک شریک ضروری برای ثبات تبدیل کند و نهایتاً وقتی کشوری به یک عنصر کلیدی برای صلح تبدیل میشود، حمله نظامی به آن هزینههای بینالمللی گزافی برای مهاجم خواهد داشت. این اقدام، بهترین سپر دفاعی برای امنیت ملی ایران است.
سیاست، عرصه انتخاب میان بد و بدتر و گاهی، قمار بر سر آینده است؛ مسیری که تاکنون پیمودهایم، ما را به بنبست کنونی رسانده است. ادامه این مسیر، تنها به انزوای بیشتر و افزایش تهدیدها منجر خواهد شد. اکنون تصمیم با پشتمیزنشینان تهران است.
آیا این آخرین برگ را با هوشمندی بازی میکنند تا ایران را از گوشه رینگ به مرکز میز دیپلماسی جهانی منتقل کنند؟ یا منتظر قمار بعدی مینشینند؛ قماری که شاید دیگر سرمایهای برای بازی کردن با آن باقی نمانده باشد. تاریخ نظارهگر این تصمیم خطیر است.