۲۳ مهر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۰۰:۰۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۰۳۵۷۵
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۷ - ۲۲-۰۷-۱۴۰۴
کد ۱۱۰۳۵۷۵
انتشار: ۱۵:۴۷ - ۲۲-۰۷-۱۴۰۴
دربارۀ کارگردان فقید که قدر واژه‌ها را می‌دانست

 ناصر تقوایی؛ سروِ هنر روح خود را نفروخت

 ناصر تقوایی؛ سروِ هنر روح خود را نفروخت
او را می‌توان با آثاری که ساخت معرفی کرد: دایی جان ناپلئون، کاغذ بی‌خط، ای ایران و البته ناخدا خورشید اما ارزش او تنها به خاطر فیلم‌هایی نیست که ساخت. بلکه به خاطر فیلم‌هایی هم هست که نساخت و ترجیح داد از طُرُقی دیگر نان بخورد و زندگی را بگذراند اما زیر بار سانسور نرود تا جایی که یک بار گفت: واژه‌ها مجرم نیستند.

  عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کدام ایرانی است که سریال "دایی جان ناپلئون" را ندیده یا جملاتی از آن را به خاطر نداشته یا از زبان دیگری نشنیده باشد؟ تا جایی که برخی ضرب‌المثل شده اند: دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ. یا مومنت....

    اما نه. شاید این توصیف اغراق‌آمیز باشد. چون از ساخت آن قریب 50 سال می‌گذرد و نسل‌های تازه وارد شده‌اند هر چند امکان دست رسی دارند و تازه معرفی ناصر تقوایی تنها با دایی جان شاید جفا باشد و حق مطلب را دربارۀ یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان سینمای ایران به تمامی ادا نکند.

     کافی است بدانیم دستیار او در سال های بعد موفق‌ترین سریال‌ساز سیمای جمهوری اسلامی شد و بازیگرانی که با او کار کرده‌اند هر یک به نام و جایگاهی دست یافتند. یا شاید گفته شود دایی جان ناپلئون را ابتدا ایرج پزشک‌زاد به عنوان رمان نوشت و بعد ناصر تقوایی از روی آن سریال ساخت. 

   با این حال هم شهرت دایی جان و هم نگاه توطئه‌آمیز ما ایرانیان به پدیده‌ها وام‌دار این سریال است و سازندۀ آن ساعاتی پیش در 84 سالگی چشم از جهان بست. درست در سال روز قتل فجیع یک کارگردان دیگر - داریوش مهرجویی به اتفاق همسرش.

 ناصر تقوایی؛ سروِ هنر روح خود را نفروخت

  بهترین توصیف دربارۀ ناصر تقوایی همان است که همسر او نوشت و همین که به مرگ طبیعی درگذشت و همسرش کشته نشد برای او و برای سینمای ایران مغتنم است:    
    «ناصر تقوایی هنرمندی که دشواری آزاده زیستن را برگزید، به رهایی رسید. پروازش را به خاطر بسپاریم. او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم. او عاشق نور بود، شمع خویش را بیافزاییم. او عاشق جامه سپید بود، به یادش سپید بپوشیم. او عاشق ادبیات بود، به یادش بخوانیم. او عاشق سینما بود، به یادش تماشا کنیم. یاد او را با نواختن و شنیدن موسیقی و تماشای هنرها گرامی بداریم، نه غیر از این.»

 ناصر تقوایی؛ سروِ هنر روح خود را نفروخت

 مراسم اعطای نشان سرو هنر در خانه هنرمندان ایران/ 29 خرداد 1393/ از راست: ناصر تقوایی، سیف الله صمدیان، سعید پورصمیمی، نجف دریابندری، مسعود کیمیایی و مجید سرسنگی           

 
   از این بهتر نمی‌توان او را معرفی کرد. خاصه این که ابتدا از عشق او به ادبیات نوشته سپس سینما و این مهم‌ترین نکته دربارۀ تقوایی است که از ادبیات به سینما رسید و به همین خاطر او که در 28 سالگی 8 داستان نوشته بود (‌تابستان آن سال) یک رمان را برای ساخت سریال انتخاب کرد که هنوز صدای غلامحسین نقشینه بازیگر فقید آن در یادها مانده که فریاد می‌زند: پای نسترن من پیشاب می‌کنی پدرسوخته؟!

   ناصر تقوایی را هم می‌توان با آثاری که ساخت معرفی کرد: دایی جان ناپلئون، کاغذ بی‌خط،  و البته ناخدا خورشید اما ارزش او تنها به خاطر فیلم‌هایی نیست که ساخت. بلکه به خاطر فیلم‌هایی هم هست که نساخت و ترجیح داد از طُرُقی دیگر و البته مرتبط با ادبیات و هنر نان بخورد و زندگی را بگذراند اما زیر بار سانسور نرود تا جایی که یک بار گفت: واژه‌ها مجرم نیستند.

   حالا چند ساعتی است که ناصر تقوایی مرده اما یاد و هنر او زنده است چون خلاقیت او چشمه‌ای جوشان بود. ممیزانی که می‌گفتند فلان کلمه را حذف کن تا اجازه دهیم اما کجا هستند؟ آنها نگران اخلاق جامعه بودند و هستند یا کارگردان و نویسنده‌ای که دربارۀ بازگشت فیلمفارسی هشدار داده بود؟

   تدریس او تنها آنچه در کارگاه ها و کلاس ها می‌گفت نبود. همین تن ندادن به هر وضعیت به خاطر فیلم ساختن هم بود. خدایش بیامرزاد یک استاد روزنامه‌نگاری را که در توجیه همکاری با رسانه‌های گوناگون -ولو آنها که حامی سرکوب و ضد آزادی بودند- این جمله را می گفت: ما مرده شوریم!  مراد این بود که مرده‌شور (مرده شوی) کاری ندارد که میت اهل چه فرقه‌ای بوده و کار خود را می‌کند. این اما حرفه‌ای‌گری نیست. چون نمی‌توان برای خلق زیبایی به زشتی تن داد و اگر هم سانسور تا حدی قابل توجیه باشد و نویسنده و شاعر بتواند از کلمات چند پهلو بهره برد و حافظ استاد بی‌بدیل آن است اما وقت‌هایی از حد می گذرد و حس تلخی به آدم می‌دهد شاید همچون تجاوز و این بار به روح و فکر و تقوایی زیر بار نمی‌رفت و سر جنگ هم نداشت. کار دیگر می‌کرد تا از شر آنها در امان باشد.

  موضع اپوزیسیونی نداشت و اتفاقا بر سر مضمون بحث نمی‌کرد بلکه از این شگفت‌زده بود که چرا در دستگاه ممیزی به برخی واژگان بدبین‌اند و می‌خواهند آنها را دور بریزند! در حالی که هیچ واژه‌ای دور ریختنی نیست.

   بر این اساس است که کسانی افسوس می‌خورند که نگذاشتند تقوایی چند فیلم دیگر به گنجینۀ سینمای ایران اضافه کند. این البته افسوسی نابه جا نیست ولی چنان که خود به صراحت گفته بود و در همان سال 1393 نیز در همین عصر ایران نوشتم او بی‌کار ننشسته بود و سرگرم تدریس و نوشتن بود. خوش‌بختانه از ایران هم نرفت و در همین خاک زیست و نوشت و مُرد.  اینها اما توجیه رنج بی‌سببی نیست که برخی به قصد تحمیل سلایق بر او هموار می‌ساختند.

  از تقوایی آموختم که هیچ کلمه‌ای بد نیست و تنها کاربرد آن متفاوت است و چه بسا در یک فیلم‌نامه ناسزایی باید بر دهان شخصیت منفی داستان بنشیند و از این حیث با آثار علی حاتمی فقید متفاوت بود که بر زبان همه با هر ویژگی شخصیتی دُر و گوهر می‌نشاند! 

  نام ناصر تقوایی زنده است و آثار او همواره دیدنی است اما ممیزانی که برای خالقان فکر و هنر تعیین تکلیف می کنند از اظهار شغل خود شرم‌سارند و در هیچ آیینی از آنان تجلیل نمی‌شود و ترجیح می‌دهند در خفا برای واژه‌ها جرم تعیین کنند.

 

 

  •  
ارسال به دوستان
ارتش اسرائیل تحویل اجساد اسیرانش از غزه را تأیید کرد جهاد اسلامی: گروه‌های مقاومت با خلع سلاح موافقت نکردند حماس اجساد چهار اسیر صهیونیست را تحویل داد دورکاری ادارات لرستان پنجشنبه ها، برای تحکیم خانواده و صرفه جویی انرژی جانشین وزیر بهداشت: بیش از ۳۰ هزار پزشک طی ۷ سال گذشته تقاضای مهاجرت کردند پربیننده ترین ویدئوی فارسی یوتیوب با 264 میلیون بازدید: همچنان «بهت قول می دم» محسن یگانه (ببینید و بشنوید) راز بقای بشر: اجداد ما چطور از مهلکه‌های کیهانی جان سالم به در بردند؟ رضا یحیایی نقاش و مجسمه‌ساز شهیر مازندرانی درگذشت سکوت دیجیتال چیست؟ پزشکیان: تمام توانم را برای حل مشکلات تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به‌کار گرفته‌ام درخواست شورای عالی انقلاب فرهنگی از مجلس: از طرح هوش مصنوعی کناره‌گیری کنید فرمانده سپاه استان مرکزی: ایران باید به جایگاه اصلی خود به عنوان تولیدکننده اول علم در دنیا بازگردد هشدار وزارت خارجه به نقض آتش‌بس توسط ارتش اسرائیل درگیری‌های جدید میان افغانستان و پاکستان انتقاد ترامپ از مجله «تایم» : بدترین عکس تمام دوران زندگی مرا روی جلدشان چاپ کردند؛ موهایم معلوم نیست!