۱۹ آبان ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۹ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۴۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۷۴۶۵۴
تاریخ انتشار: ۲۰:۰۴ - ۰۵-۰۵-۱۳۹۰
کد ۱۷۴۶۵۴
انتشار: ۲۰:۰۴ - ۰۵-۰۵-۱۳۹۰

هنرهای سنتی را در یابیم

حجت الله ایوبی
 
در لابلای مشغله های فراون کاری چه خوب شد که امروز صبح زود سری به رباط کریم زدیم تا از کارگاه هنر شیشه گری آقای یوسفی بازدید کنیم. ساعت 7:40 روز سه شنبه 5 تیرماه  به محل رسیدیم. کارگاهی نه مانند دیگران. در کوچه ای آرام وارد حیاط کوچکی شدیم. روبرو چندین مرد جوان با صورتهایی گداخته و خیس از عرق در رفت و آمد بودند.

کوره های هزار و سیصد درجه ای بی وفقه وبدون در نظر گرفتن هدفمندی یارانه ها می جوشید. چندین جوان میله آهنی بدست، از دهانه کوره گلوله ای آتشین بر یک سر میله ها می چسباندند. آنها میله های آتشین در دست دائما بین کوره و استادی که کمی آنطرف تر نشسته بود در راه بودند. گلوله های مذاب پردازشی اولیه می شد.


گاهی همان جوان کمی از نفس معجزه گرش درون لوله ای می دمید و آن گلوله آتشین ازاین نفس گرم و مسیحایی جانی دیگر می گرفت. بر افروخته تر می شد، رنگ و رو می گرفت و دارای فرم می شد. دم این جوان سیه چرده گویی گلوله های بیجان آتشین را جان می بخشید. در این کارگاه هیچ کس با کسی حرف نمی زد. از قهوه و چای و لم و دادن و اینترنت نگاه کردن  و زیرآب همدیگررا زدن خبری نبود. همه با دقت و سرعت در رفت و آمد بودند. تعداد زیادی سرنیزه به دست از این سو به آن سوی درحرکت بودند. سرِ نیزه هاشان سرب آتشینی بود که به هرجنبده ای اصابت کند پودرش می کند. اما مدیر کارگاه که آثار شگفتی را در چهره ام میدید به من اطمینان داد که در اینجا هیچ نیزه ای تا کنون به کسی برخورد نکرده. با این حال دائما  و ناخودآگاه به دخترم می گفتم مواظب باش. به همین خاطر جوانهای نیزه به دست باید شش دنگ حواسشان به کارشان و رفت و آمدهایشان باشد.

برخی این نیزه ها را دررون قالبهای فلزی می کردند. گلوله های مذاب سیلیکات  به شکل گلدان، پارچ ویا هر چیز دیگری در می آمد. آنها باید شتابان به سوی دیگری می رفتند که در گوشه ای نشسته و قیچی بزرگی در دست  داشتند. گلوله تحویل او می شد. پیش از سرد شدن گلوله،  نیزه به دست دیگری از راه می رسید وچند قطره شیشه مذاب بر گردنه تنگ می نشاند و استاد با تردستی آن را به دسته ای زیبا تبدیل می کرد. کمی آن طرفتر جوانی دیگر با نیزه ای کمی متفاوت داشت تنها با حرکت دست گلدانی دراز را به گونه ای در هوا می چرخاند که تند تند قد می کشید. او ماهرانه با کمی چرخش دست عشوه ای برجان گلدان می انداخت.همه نقشها و رنگها به زیبایی می پیچید، پیچشی وصف ناپذیر. رنگها بر روی شیشه ها باور نکردنی بود.

صدای گرگر کوره های قدیمی و سنتی، حرکت تند جوانهای نیزه به دست و استادانی که در انتظار گلوله های آتشین بودند مجال سرخاراندان به کسی نمی داد چه رسد تلفن و تماس و از این جورکارها. خلاصه دریک کلمه کارگاه شیشه گری آقای یوسفی به کارگاه شعبده بازی بیشترشبیه بود. تردستی وصف ناپذیر  تبدیل گلوله از آتش به زیباترین ورنگی ترین گلدانها و تنگها.

مدیرکارگاه پیرمردی کوتاه قد، لاغر اندام چهره گندمگون و موهای سپید و شانه کرده. سبیلها سفید وهمه در یک خط. منظم مانند نقش و نگارهای گلدانهایش همه چیز سرجای خود. خرسند بود از اینکه کسانی به دیدارشان آمدند. او جد اندرجد شیشه گراست. این حرفه را از پدرش به ارث برده و با چنگ و دندان حفظش کرده. از غصه هایش می گفت. اینکه سال گذشته بیست کانتینر صادرات داشتند و امسال دریغ از یک عدد شیشه ای که از این دیار خارج شده باشد. او معنی هدفمندی یارانه ها را خوب می فهمید. وقتی شنیدم که به جای قبضهای 3 میلیونی 23 میلیون تومان هزینه گاز تنورهایش شده مغزم سوت کشید. تنور گرو گر می سوخت. بادگرم تنور 1300 درجه ای تارهای سپید موهایش را می لزاند چهره اش مانند انارساوه سرخ شده بود. با اندوه به تنورهایش اشاره می کرد و می گفت اگر 200میلیون داشتیم این تنورها را عوض می کردیم. تنورهای مدرن را حتی می شود لمس کرد. کارگاه اینجور جهنم نخواهد شد.

 از اینکه پسرش در کنارش بود بسیار خوشحال شدم. جوانی ریزنقش، خوش سیما با نگاهی علمی ودانشگاهی. او به دانشگاه رفته بود و با نگاهی آکادمیک پای در دنیای پدران خویش گذاشته بود. اما او هم شدیداً نگران بود. می گفت با وضعی که پیش آمده اینکار هیچ مقرون به صرفه نیست.

او می گفت که همه مجوزها را برای تربیت هنرجویان این رشته از وزارت ارشاد گرفته اما شهرداری رضایت نمی دهد. هنرمندی که ما را همراهی می کرد می گفت شیشه گری هنری ساسانی است و شناسنامه ماست. با خود می گفتم اگراز این کارگاه کارآفرین حمایت نکینم چه کسانی درخور حمایتند؟ به یاد کارگاههای زود بازده افتادم. در کمتر از نیم ساعت چندین گلدان و تنگ و پارچ و قلمدان جلوی چشمانمان آفریده شد. زود بازده تر ازین کارگاه می شود تصور کرد؟ کاش بساط گردشگری در این سرزمینِ شگفت آور برپا بود. در این صورت بی تردید هیچ نیازی به فروش شیشه ها نبود. یقین دارم گردشگران جهان حاضرند تنها برای دیدن این کارگاهها صف در صف بایستند گرما را به جان دل بخرند و برای دقیقه های دیدارشان یورو و دلار بپردازند.... کاش قدرهنرخود را می دانستیم.
 اقدام سترگ هدفمندکردن یارانه ها،رفتاری هوشمندانه را در این عرصه می طلبد. باید به هوش بود لابلای چرخ و دنده های طرحهای بزرگ و ملی کارگاههای کوچکمان فراموش نشود. سفالگران و چوبکاران و قلمکارانمان و هزاران هزار کارگاه کوچک و بزرگ دیگر در کوچه پس کوچه های شهرمان صورت با سیلی سرخ می کنند تا ما همچنان بتوانیم بگوئیم که هنر نزد ایرانیان است و بس.....دستشان توانا و عمرشان دراز باد  .

لینک منبع
برچسب ها: حجت الله ایوبی ، هنر ، سنتی
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha
نتانیاهو: تهدید موشکی و هسته‌ای ایران را از بین بردیم ترامپ کارکنان خطوط هوایی آمریکا را تهدید کرد ساناز بیان پشت صحنه نمایش جدید/ خالق «عامدانه، عاشقانه، عابدانه» با تیپی متفاوت (عکس) ثبت ۲۸۲ مورد نقض آتش‌بس در نوار غزه آغاز فروش سهام بانک آینده از 24 آبان/ قیمت خرید 8950 ریال برای هر سهم تعیین شد جولانی وارد کاخ سفید شد حمله به دانشکده افسری در پاکستان/ ارتش پاکستان: این حمله از خاک افغانستان طراحی شده برق‌گرفتگی یک دانش‌آموز هنگام آوردن توپ از بیرون مدرسه/ حال او وخیم است غول مرحله آخر مرسدس بنز؛ خودرویی که باید در جزئیات آن غرق شد! (تصویری) تلف شدن «ببر ونداد» در مازندران تویوتا هایلوکس الکتریکی از راه رسید(+تصاویر) رفیع زاده: پرداخت فوق‌العاده خاص در شرایط فعلی قابلیت اجرا ندارد آزاده صمدی با استایل چرم و مشکی در اکران «بچه مردم»/ تمرکز بازیگر بر فیلم جدید کریمی (عکس) سوختن ۸۰۰ نخل در آتش‌سوزی نخلستان‌های روستایی در بندرعباس قالیباف قانون همکاری ریلی بین ایران و ترکیه را به دولت ابلاغ کرد