۰۵ مهر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۵ مهر ۱۴۰۴ - ۰۲:۵۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۹۴۹۲۳
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۰ - ۲۴-۰۴-۱۴۰۲
کد ۸۹۴۹۲۳
انتشار: ۰۸:۰۰ - ۲۴-۰۴-۱۴۰۲

با سعدی در گلستان؛ حکایت سوم: ملک اقلیمی بگیرد پادشاه/ همچنان در بند اقلیمی دگر (+صدای)

عصر ایران؛ ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی، باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.

شعر را این‌جا با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

 

الشاةُ نَظیفَةٌ وَ الفیلُ جیفَةٌ.

 

اقلُّ جِبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ

لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا

 

آن شنیدی که لاغری دانا

گفت باری به ابلهی فربه

 

اسب تازی و گر ضعیف بود

همچنان از طویله‌ای خر به

 

پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران به جان برنجیدند.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

هر پیسه گمان مبر نهالی

باشد که پلنگ خفته باشد

 

شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت

 

آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من

آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری

 

کانکه جنگ آرد به خون خویش بازی می‌کند

روز میدان و آن که بگریزد به خون لشکری

 

این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت

 

ای که شخص منت حقیر نمود

تا درشتی هنر نپنداری

 

اسب لاغر میان به کار آید

روز میدان نه گاو پرواری

 

آورده‌اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید سواران را بگفتن او تهور زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد.

 

برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند

 

کس نیاید به زیر سایه بوم

ور همای از جهان شود معدوم

 

پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حصه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

 

نیم نانی گر خورد مرد خدا

بذل درویشان کند نیمی دگر

 

ملک اقلیمی بگیرد پادشاه

همچنان در بند اقلیمی دگر

برچسب ها: سعدی ، حکایت
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha
سعید روستایی عزادار شد ؛ استرس زندگی منم رفت رو خستگی ۴۰ سال کارگریت (+عکس) از تحریم تسلیحاتی تا بازرسی کشتی‌ها: کالبدشکافی شش قطعنامه بازگشته علیه ایران 2 توئیت پی در پی صفحه رهبر انقلاب در پی نشست شورای امنیت و پایان برجام (عکس) عراقچی: آمریکا به دیپلماسی خیانت کرد اما اروپا آن را خاک کرد/ گفت‌وگو، تنها راه‌حل است آلمان: تحریم‌ های سازمان ملل علیه ایران اعمال خواهند شد قطعنامه چین و روسیه برای تمدید اسنپ‌بک رأی نیاورد آغاز نشست شورای امنیت برای بررسی قطعنامه پیشنهادی چین و روسیه درباره ایران سیتروئن ساکسو S1600؛ سامورایی با لهجه فرانسوی! (عکس) پخش صدای تک خوانی زن در صداوسیما (فیلم) فعالیت‌های دریایی در مازندران ممنوع شد رئیس اپوزیسیون اسرائیل: امروز، جهان شاهد نخست وزیر خسته و گلایه‌مند اسرائیل در سخنرانی‌ای مملوء از فریب‌های تکراری بود در روسیه چه خبر است؟ / ۴۸ ساعت و مرگ ۴ فرد مهم در روسیه استقلال برابر شمس‌آذر هم پیروز نشد شاهکار ایتالیایی برای خاندان سلطنتی عربستان؛ رونمایی از لامبورگینی کانتاش کمیاب (+عکس) نقشه راه جدید قلب؛ دستورالعمل 2025 انجمن قلب آمریکا برای مدیریت فشار خون