مهرداد خدیر - صفحه 2

برچسب جستجو
باب دوم حکایت چهل و چهار
پیرمردی لطیف در بغداد / دخترک را به کفشدوزی داد / مردکِ سنگدل چنان بگزید لبِ دختر، که خون از او بچکید
کد خبر: ۱۰۷۸۰۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۵/۱۱

باب دوم حکایت چهل و سوم
بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفا. گفت: کمینه آن که مراد خاطر یاران بر مصالح خویش مقدّم دارد و حکما گفته‌اند: برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است.
کد خبر: ۱۰۷۸۰۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۳۱

باب دوم حکایت چهل و دوم
یکی از صاحبدلان، زورآزمایی را دید به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته. گفت: این را چه حالت است؟ گفتند: فلان دشنام دادش. گفت: این فرومایه هزار من سنگ برمی‌دارد و طاقتِ سخنی نمی‌آرد. 
کد خبر: ۱۰۷۵۸۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۸

باب دوم حکایت چهل و یکم
این حکایت شنو که در بغداد / رایت و پرده را خلاف افتاد / رایت از گردِ راه و رنجِ رکاب / گفت با پرده از طریقِ عتاب: / من و تو هر دو خواجه‌تاشانیم / بندهٔ بارگاهِ سلطانیم
کد خبر: ۱۰۷۵۸۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۵

باب دوم حکایت چهلم
طایفهٔ رندان به خلافِ درویشی به در آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت از بی‌طاقتی پیشِ پیرِ طریقت برد که چنین حالی رفت. 
کد خبر: ۱۰۷۵۸۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۳

امام جمعه اردبیل در حالی از فرح خواسته در سال های آخر عمر داماد خود را الگو قرار دهد که اردشیر زاهدی داماد فرح نبود بلکه همسر دختر شاه از ازدواج اول بود نه همسر دختر فرح.
کد خبر: ۱۰۷۴۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۴

  حماسه حسین علیه‌السلام در دل سنت رخ داده ولی با نگاه مدرن هم می‌توان آن را ارزش گذاری کرد. در بخش سوم دو ارزش دیگر مدرن: آزادی و پیام و پیام رسانی   
کد خبر: ۱۰۷۴۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۵

    حماسه حسینی اگرچه در دل سنت رخ داده ولی با نگاه مدرن هم می‌توان آن را ارزش گذاری کرد. در بخش اول سه ارزش دنیای مدرن: نفی اقرار علیه خود، حکومت موروثی و قبول حکومت به خاطر دعوت مردم
کد خبر: ۱۰۷۴۱۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۳

باب دوم حکایت سی و نهم
یکی بر سرِ راهی مستْ خفته بود و زمامِ اختیار از دست رفته. عابدی بر وی گذر کرد و در آن حالتِ مستقبَح او نظر کرد. جوان از خوابِ مستی سر بر آورد و گفت: اِذاٰ مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً
کد خبر: ۱۰۷۳۴۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۱

باب دوم حکایت سی و هشتم
ترکِ دنیا به مردم آموزند / خویشتن سیم و غَلّه اندوزند / عالِمی را که گفت باشد و بس / هر چه گوید نگیرد اندر کس
کد خبر: ۱۰۷۳۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۸

باب دوم حکایت سی و هفتم
مریدی گفت پیر را: چه کنم کز خَلایق به رنج اندرم، از بس که به زیارتِ من همی‌آیند و اوقاتِ مرا از تردّدِ ایشان تشویش می‌باشد؟ گفت: هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گردِ تو نگردند!
کد خبر: ۱۰۷۳۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۶

روزگاری در همین تلویزیون سکان به دست داماد استاد مطهری بود که خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشت و حالا باید به مدیران آن توصیه کنیم آن کتاب را بخوانند! 
کد خبر: ۱۰۷۲۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۵

باب دوم حکایت سی و ششم
درویش راهِ بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده. یکی از آن میان به طریقِ ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت. گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخوانده‌ام، به یک بیت از من قناعت کنید.
کد خبر: ۱۰۶۷۸۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۱۱

باب دوم حکایت سی و پنجم
یکی را از علمایِ راسخ پرسیدند: چه گویی در نانِ وقف؟ گفت: اگر نان از بهرِ جمعیّتِ خاطر می‌ستاند، حلال است و اگر جمع از بهرِ نان می‌نشیند، حرام.
کد خبر: ۱۰۶۷۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۹

باب دوم حکایت سی و چهارم
مطابقِ این سخن، پادشاهی را مُهِمّی پیش آمد. گفت: اگر این حالت به مرادِ من بر آید، چندین دِرَم دهم زاهدان را. چون حاجتش برآمد و تشویشِ خاطرش برفت، وفایِ نذرش به وجودِ شرطْ لازم آمد.
کد خبر: ۱۰۶۷۸۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۷

باب دوم حکایت سی و سوم
پادشاهی به حکمِ زیارت به نزدیک وی رفت و گفت: اگر مصلحت بینی به شهر اندر، برای تو مُقامی بسازم که فَراغِ عبادت از این به دست دهد و دیگران هم به برکت اَنفاس شما مُسْتَفید گردند و به صَلاح اعمال شما اقتدا کنند.
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱

باب دوم حکایت سی و دوم
یکی از پادشاهان عابدی را پرسید که عِیالان داشت: اوقاتِ عزیز چگونه می‌گذرد؟ گفت: همه شب در مناجات و سحر در دعایِ حاجات و همه روز در بند اِخراجات.
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۹

باب دوم حکایت سی‌و‌یکم
از صحبتِ یارانِ دِمَشْقم مَلالتی پدید آمده بود؛ سر در بیابانِ قُدس نهادم و با حیوانات اُنس گرفتم. تا وقتی که اسیرِ فرنگ شدم، در خنْدَقِ طَرابُلُس با جُهودانم به کارِ گِل بداشتند.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۷

باب دوم حکایت سی ام
یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقتِ ضبطِ آن نداشت و بی اختیار از او صادر شد. گفت ای دوستان! مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی به وجودِ من رسید. شما هم به کَرَم معذور دارید.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۴

باب دوم حکایت بیست و نهم
صاحبدلی را گفتند: بدین خوبی که آفتاب است، نشنیده‌ایم که کس او را دوست گرفته است و عشق آورده. گفت: برای آنکه هر روز می‌توان دید مگر در زمستان که محجوب است و محبوب.
کد خبر: ۱۰۶۴۰۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

آخرین اخبار
پربازدید ها