نورالله اکبری در اعتماد نوشت: ۵ اکتبر (۱۳ مهرماه) روز جهانی معلم، فرصتی است برای بازاندیشی در جایگاه معلمان و نقش حیاتی آنان در شکلدهی آینده جوامع. شعار امسال که از سوی یونسکو، سازمان بینالمللی کار، یونیسف و آموزش بینالملل انتخاب شده، «بازآفرینی معلمی به عنوان حرفهای مشارکتی» است؛ شعاری که بیش از هر زمان دیگر با توجه به وضعیت امروز آموزش و پرورش ایران ضروری است که به آن پرداخته شود. این شعار بر اهمیت مشارکت معلمان در تصمیمگیریها، سیاستگذاریها، تولید محتوا و اداره مدارس تاکید میکند، اما نظام آموزشی ایران در عمل، فاصلهای چشمگیر با چنین چشماندازی دارد.
ساختار متمرکز و غیرمشارکتی- آموزش و پرورش ایران همچنان نهادی به شدت متمرکز و از بالا به پایین است. همه تصمیمهای کلان، از تالیف کتابهای درسی گرفته تا انتصاب مدیران و تدوین سیاستهای مدرسهای، در سطح مرکزی یا کمترین میزان مشارکت معلمان اتخاذ میشود. در چنین ساختاری، معلم نه به عنوان یک «شریک حرفهای»، بلکه صرفا به عنوان یک «مجری» شناخته میشود؛ کارمندی که باید تصمیمهای از پیش گرفته شده را اجرا کند. این وضعیت، خلاقیت، احساس مسوولیت جمعی و کنشگری حرفهای را تضعیف میکند و به بیانگیزگی و بیاعتمادی میانجامد.
سیاستزدگی و نفوذ محافل قدرت- آموزش و پرورش در ایران در بسیاری از موارد از یک نهاد تخصصی به «حیاط خلوت» جریانهای سیاسی و صاحبان قدرت تبدیل شده است. انتصاب مدیران، بودجهبندی، برنامهریزی درسی و حتی انتخاب محتوای آموزشی اغلب تابعی از منافع سیاسی و جناحی است. این سیاستزدگی، استقلال حرفهای معلمان را کاهش و فضای مدرسه را از مشارکت آزادانه و گفتوگوی حرفهای دور میکند.
غیبت نهادهای مدنی- در کشورهای توسعهیافته، انجمنهای صنفی معلمان، شوراهای دانشآموزی و تشکلهای والدین در تصمیمسازیهای آموزشی نقش موثر دارند. اما در ایران، این نهادها یا اساسا وجود ندارند یا بسیار ضعیفند و صدای آنها کمتر شنیده میشود. نتیجه آن است که آموزش و پرورش نه یک پروژه اجتماعی و جمعی، بلکه نهادی دولتی و بسته باقی مانده که از ظرفیت جامعه برای نوآوری و اصلاح بیبهره است.
طبقاتی شدن آموزش و بیعدالتی آموزشی- نظام آموزشی کشور در سالهای اخیر به شدت طبقاتی شده است. وجود انواع و اقسام مدارس - از نمونهدولتی و استعدادهای درخشان گرفته تا مدارس هیاتامنایی، غیردولتی، خاص و بینالمللی -دسترسی به آموزش باکیفیت را به وضعیت اقتصادی و اجتماعی خانوادهها گره زده است. این وضعیت، عدالت آموزشی را خدشهدار کرده و فرصتهای برابر برای رشد را از میان برده است. در چنین فضایی، معلمی نیز از یک حرفه اجتماعی به خدمترسانی به طبقات مرفه فروکاسته میشود.
محتواها و روشهای سنتی- آموزش در ایران هنوز تا حد زیادی حافظهمحور و رویکرد یکسویه به دانش متکی است. آموزش مهارتهای زندگی، هنر، تفکر انتقادی و خلاقیت جایگاهی حاشیهای دارد. این وضعیت نهتنها مانع شکوفایی استعدادهای دانشآموزان میشود، بلکه امکان ابتکار و مشارکت حرفهای معلمان در طراحی و اجرای برنامههای آموزشی را نیز از میان میبرد.
بحرانهای اقتصادی و سیاسی- تحریمهای بینالمللی، تورم افسارگسیخته و فشارهای شدید معیشتی، نهتنها بر کیفیت آموزش تاثیر گذاشته، بلکه روحیه معلمان را نیز تحلیل برده است. در حالی که بسیاری از مدارس دولتی حتی از امکانات اولیه محرومند و شهریه مدارس غیردولتی سر به فلک میکشد، سخن گفتن از «حرفه مشارکتی» برای معلمان دغدغهمند و کمدرآمد، بیشتر شبیه یک آرزو است تا یک برنامه قابل تحقق.
مدیریت ناکارآمد و شکاف دولت-ملت- حضور مدیران سیاسی و فاقد صلاحیت تخصصی، یکی دیگر از موانع تحول در آموزش و پرورش است. این وضعیت در کنار شکاف عمیق میان معلمان و بدنه اداری که بازتابی از سایر شکافها و گسلهای اجتماعی و سیاسی است، موجب شده که اعتماد و همکاری -دو رکن اصلی مشارکت - تضعیف شوند.
سخن پایانی- شعار «بازآفرینی معلمی به عنوان حرفهای مشارکتی» در شرایط کنونی ایران نه یک آرمان لوکس، بلکه ضرورتی ملی برای خروج از بحران آموزشی است. عبور از وضعیت کنونی مستلزم مشارکتی، افقی و معرفتی شدن ساختار آموزش، افزایش اختیار معلمان، تقویت نهادهای مدنی، مبارزه با طبقاتی شدن آموزش و رهایی از سیطره سیاست است.
آموزش و پرورش زمانی میتواند بستر رشد جامعه باشد که معلمان «کنشگران آگاه و خلاق» باشند. تحقق این هدف، آینده کشور را تضمین میکند.