رها نوشت: مسعود فراستی که پیش از این در برنامه گفتوگو محور «رخ به رخ» با امیرعلی دانایی درباره تجربههای شخصی خود در زندگی و نقطهنظرات خود درباره مسائل و مفاهیم مختلف صحبت کرده بود، دوباره در برنامه «پرسونا» محصول پلتفرم شیدا روبروی همان مجری حاضر شد. دانایی سعی داشت در گفتوگو با فراستی به صحبتهای تازهای برسد. در نتیجه بحثها را به سمت تجربه زندان و انفرادی برد.
مسعود فراستی در پاسخ به سوالاتی که دانایی در مورد زندان پرسید، گفت: بهترین فرصت را برای مطالعه در زمان انفرادی به دست آوردم. نزدیک به روزی ۱۲ ساعت در انفرادی مطالعه داشتم. وقتی از انفرادی بیرون میآمدم و به بندهای جمعی میرفتم، سعی داشتم باز هم به مطالعه خود ادامه دهم. اما تجربه انفرادی چیز دیگری بود. اتاقهای ۵۰ الی ۶۰ نفره با تلویزیون روشن مانع خواندن من میشدند. گاهی اوقات به مسئولین زندان نامه میزدم که دوباره من را به انفرادی ببرند، تا بتوانم بهتر مطالعه کنم.
فراستی در ادامه به نگرش سیاسی خود در دهه شصت اشاره و عنوان کرد: اساسا دیگر به نگرش آن دورهام پایبند نیستم. من در آن زمان مارکسیست بودم. به عنوان سخنران حزب توده و چپها شناخته میشدم. در حال حاضر دیگر مارکسیست نیستم. همچنان با مارکس آبم در یک جوب میرود، اما دیگر مبارز سیاسی نیستم. فرهنگ را از سیاست مهمتر میدانم. احساس میکنم هر تغییر اساسی به زمین و ساحت فرهنگ مربوط میشود. به خصوص در ایران و در جهان سوم.
این منتقد با تاکید بر این که فعلا کاری به وجه سیاسی حزب توده ندارم، خاطرنشان کرد: بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حزب توده فعالیت خود را به شکل جدی آغاز کرد. ما فرهنگمان را در آن مقطع زمانی مدیون حزب توده هستیم. این حزب به عناوین مختلف فرهنگ کشور ما را رشد داده است. به خاطر دارم در اواخر دهه چهل و اوایل پنجاه برخی از افراد مهم در این حزب کار فرهنگی کردند.
نویسنده کتاب «لذت نقد» در پاسخ به سوالی که مربوط به نقطه عطف زندگیاش بود، تصریح کرد: آخرین و مهمترین آن برنامه «هفت» به میزبانی فریدون جیرانی بود. من پیش از آن برنامه فعالیتهای در داخل و خارج از کشور داشتم اما همه چیز با برنامهای که جیرانی داشت تغییر کرد.
دانایی به مخالفان فراستی اشاره کرد و در مورد کسانی که با او دشمن هستند پرسید. سردبیر فصلنامه «فرم و نقد» در پاسخ به این پرسش اظهار داشت: آن دسته از مخاطبان سینما که با نقدهای من مخالف هستند را نزدیک خود میدانم. با آنها احساس نزدیکی میکنم. نه آنها با من دشمنی دارند و نه من با آنها. احساس میکنم تنها دشمنان من مسئولین باشند. مسئولین تلویزیون و جشنوارهها. آنها با خود میگوید که فراستی هیچ چیز را رعایت نمیکند. من دشمنی در مقابل خودم غیر از مسئولین ندیدهام.