روزنامه فرهیختگان نوشت: پرونده آزمون استخدامی آموزشوپرورش ۱۴۰۴ با همه فراز و نشیبهایش مدتی پیش به پایان رسید. بااینحال، روایت تجربه این آزمون از نگاه متقاضیان اهمیت بسیاری دارد و اغلب به حاشیه رانده شده و کمتر موردتوجه قرار میگیرد. اهمیت پرداختن به روایتهای متقاضیان و تجربیاتشان زمانی دوچندان میشود که هشداری به مسئولانی باشد که در روزمرگی کارهای سیستماتیک گرفتار شدهاند تا به مسائلی که از نظرشان کماهمیت یا بیاولویت است، بیشتر توجه کنند.
از سوی دیگر، بررسی این روایتها فرصتی برای تقویت نقاط قوت و اصلاح و ترمیم نقاط ضعف فراهم میکند و مانع تکرار اشتباهات میشود. در این میان، یکی از افرادی که سالها آرزوی معلمی داشته، اما پیچوخم زندگی مانع حضورش در این حرفه شده بود، تجربه خود را از شرکت در آزمون استخدامی و تمام مراحل طیشده در اختیار «فرهیختگان» قرار داده است.
این فرد از ابتدای جوانی به معلمی علاقه داشته، بااینحال جبر روزگار اجازه نداده است تا در رشتهای که به آن علاقه داشته حضور پیدا کند، بااینحال زمانی که همسرش تصمیم میگیرد تا در این آزمون شرکت کند از این فرصت استفاده کرده و خودش را هم در این آزمون ثبتنام میکند تا در کنار یکدیگر بتوانند در آزمون استخدامی ۱۴۰۴ شرکت کنند. همسرش در رشته ادبیات فارسی و بهطور مشخص در بخش دبیری ادبیات فارسی ثبتنام کرد. اما او با توجه به مدرک مهندسی مکانیک و سپس کارشناسی ارشد و دکتری فلسفه علمی که داشته، کارشناسی ارشد فلسفه را انتخاب کرده است. او با این انتخاب میتوانست در رشته آموزگاری دبستان ثبتنام کند و همین کار را انجام میدهد اما فرایند ثبتنام تا اعلام نتایج بسیار برای او پر فراز و نشیب بود.
آن چیزی که به نظرش در ابتدای امر قابلتوجه بود، اینکه: «در فرایند ثبتنام، هزینه ثبتنام نسبتاً قابلتوجه بود به نحوی که هر فرد باید مبلغی بیش از ۵۰۰ هزار تومان پرداخت میکرد. همچنین، دفترچه راهنمای آزمون بسیار مفصل بود و پیدا کردن مطالب مهم و مورد نیاز در بین آن چندصد صفحه، کاری بسیار دشوار. درصورتیکه میشد برخی نکات آن را بهصورت خلاصهتر و مفیدتر به اطلاع شرکتکنندگان رساند. مواردی مانند اینکه با چه رشتهای در چه بخشی میتوان شرکت کرد یا ویژگیهای ثبتنامکنندگان چیست، بهصورت مختصر و مفید در دسترس نبود. آزمون آموزگاری شامل ۸ درس عمومی و ۱۲ درس اختصاصی بود که هر کدام منابع زیادی داشتند.»
او در ادامه با اشاره به اینکه تعداد قابلتوجهی از افراد به دلیل احتیاج به شغل به سراغ آزمون استخدامی میآیند، بیان میکند: «هنگام ثبتنام، باید شهر و محل تدریس را انتخاب میکردیم. افراد بومی مراکز استانها سهمیه خاصی نداشتند، اما در شهرهای دیگر، بومی بودن ضریب امتیاز را یک و نیم برابر میکرد. من شهر و استان تهران را انتخاب کرده بودم. آزمون استخدامی آموزشوپرورش امسال نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر شرکتکننده داشت. در حوزهای که من آزمون دادم، تقریباً همه افراد حاضر بودند و غایبین انگشتشمار بودند. این احتمالاً به دلیل هزینه ثبتنام و همچنین این واقعیت است که اکثر افرادی که در آزمون استخدامی شرکت میکنند، با انتخاب و علاقه خودشان و همچنین به دلیل نیاز به شغل در این آزمون شرکت میکنند نه صرفاً بهخاطر روالهای معمول یا اجبار خانواده.»
او در ادامه با اشاره به وضعیت حوزه آزمون و شرایط آزمون دادن میافزاید: «وقتی وارد حوزه آزمون شدم، در کارت امتحان نوشته شده بود که گوشی موبایل همراه نیاورید؛ چون امانات وجود ندارد. برایم خیلی عجیب بود، اما گوشیام را در خانه گذاشتم و رفتم. اما در محل برگزاری دیدم که امانات وجود دارد و هر وسیلهای جز خودکار و مقداری خوراکی باید تحویل داده میشد. این هم موردی بود که بهدرستی اطلاعرسانی نشده بود. آزمون نیز با نیم ساعت تأخیر برگزار شد و این تأخیر هم اطلاعرسانی نشده بود.
دفترچه آزمون شامل دو بخش عمومی و اختصاصی بود. به نظرم سؤالها تقریباً استاندارد بودند. نتایج آزمون هفته اول شهریورماه اعلام شد. من در دروس اختصاصی عملکرد خوبی داشتم و قبول شدم. مثلاً در روانشناسی رشد و یادگیری ۱۰۰ درصد، فناوریهای آموزشی ۸۰ درصد، زبان انگلیسی حدود ۸۰ درصد و برخی دروس مثل قانون اساسی و قوانین اداری ۲ درصد زدم. در نهایت با حدود ۲۸۰ امتیاز از ۷۰۰ امتیاز و ۴۲ امتیاز اضافی به دلیل تعداد فرزند و تأهل (بر اساس قانون جوانی جمعیت)، امتیازم حدود ۳۳۰ شد. با این امتیاز، جزء دوبرابر ظرفیت پذیرفتهشدگان بودم و به مرحله مصاحبه دعوت شدم.
برای مصاحبه، ابتدا پیامکی ارسال شد که ضمن تبریک، اعلام کرد باید وارد سایت شویم و تشکیل پرونده دهیم. اطلاعاتمان را آنجا بارگذاری کردیم. این مرحله دو پرداخت داشت: یکی، یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان و دیگری یک میلیون و ۴۵۰ هزار تومان که برای یک آزمون دولتی، رقم قابلتوجهی بود. در سامانه کارا، مشکل این بود که زمانهای تعیینشده برای تشکیل پرونده و مصاحبه اختصاصی از طریق پیامک اطلاعرسانی نمیشد و باید مرتب پنل کاربری را چک میکردیم تا ببینیم زمان جدیدی تعیین شده یا نه. این موضوع کمی آزاردهنده بود.»
وی در ادامه با اشاره به وضعیت بیثبات گزینش متقاضیان میگوید: «برای من روز چهارشنبه ۱۲ شهریور وقت تشکیل پرونده دادند، اما باتوجهبه اینکه سفری را از قبل برنامهریزی کرده بودم و این نوبت، تنها یک روز قبل از موعد تعیین شده، اطلاعرسانی شد، نتوانستم بروم. روزی برای جاماندگان تعیین شده بود. با مدرسه آزادگان در خیابان حجاب، بلوار کشاورز تماس گرفتم. ابتدا گفتند روز یکشنبه برای جاماندگان میتوانم بروم. روز شنبه دوباره تماس گرفتم و گفتند فردا ساعت ۱۱ بیا وقت بگیر و از ظهر به بعد کار انجام میشود.
روز یکشنبه ساعت ۱۱ رفتم. فردی جلوی در مدرسه پروندههایی با رنگهای مختلف به افراد میداد. به من گفتند که زمان مراجعه از ساعت ۲ ظهر شروع میشود و تا ۱۲ شب ادامه دارد. تعجب کردم، اما گفتند شبهای قبل هم تا ۱۲ شب بودند. شب ساعت ۸:۳۰ به مدرسه برگشتم. ابتدا گفتند همه کارشناسان رفتهاند و کسی که گفته تا ۱۲ شب هستیم، اشتباه گفته است. با مسئول مربوطه صحبت کردم که در صورت امکان تشکیل پرونده من انجام شود. ایشان گفت که باتوجهبه رفتن کارشناسان، شدنی نیست؛ فردا بیا.
- فردا ساعت ۱۴ وقت مصاحبه دارم.
- خب بعد از مصاحبه بیا.
من هم که فکر میکردم، مصاحبه حداکثر ۳-۲ ساعت زمان خواهد برد، گفتم باشه.
روز دوشنبه، چند دقیقه قبل از ساعت ۲ به مدرسه هاجر در خیابان سهروردی شمالی رفتم. حدود ۵۰ تا ۱۰۰ نفر در حیاط مدرسه بودند. دو نفر پشت میز ورودی بودند. وقتی اسمم را گفتم، ابتدا فکر کردند مصاحبهکننده هستم، اما گفتم مصاحبهشوندهام. در حیاط روی نیمکتهای فلزی نشستم و با برخی داوطلبان دیگر صحبت کردم. متوجه شدم کسانی که برای ساعت ۱۱ وقت داشتند، هنوز کارشان تمام نشده بود. زمان انتظار مشخص نبود.»
وی در ادامه با اشاره به وضعیت داوطلبان معلمی و شرایطی که داشتند، بیان میکند: «صحبتهایی که در مدرسه بین متقاضیان صورت میگرفت قابلتوجه بود، چون روحیات و ویژگیهای برخی افراد را نشان میداد. نکته اول که بسیار در چشم میآمد، این بود که افرادی که در مرحله کتبی آزمون پذیرفته شده و داوطلب معلمی در شهر تهران بودند، به نظرم بیش از ۹۰ درصدشان تهرانی نبودند. بسیاری از آنها از شهرستانها، بهویژه از مناطق غربی مانند ایلام، کرمانشاه، چهارمحالوبختیاری و بهخصوص مناطق محروم و روستاهای این استانها بودند.
خیلی از این افراد متأهل بودند و باید خانهشان را باتوجهبه هزینههای بالای اسکان در تهران در مقایسه با شهرستانها، به تهران منتقل میکردند. نکته دیگر، تفاوت فرهنگی این افراد در نوع صحبتکردن، لباس پوشیدن، لهجه و امثال اینها بود که با تهرانیها بهشدت متفاوت بود. این نکته قابلتوجه بود که این افراد قرار بود در تهران معلم شوند. آنها بخش کتبی ارزیابی را قبول شده بودند و احتمال قبولی در ارزیابی کلی هم برایشان بالا بود.»
او در ادامه میگوید: «یک آقا با لهجه غلیظ میگفت که با درآمد ماهانه ۶۰ میلیون تومان، آمدن به تهران برایش بهصرفه نیست. وقتی کسی پرسید چرا آمدهای، گفت که به اصرار خانواده برای داشتن کار ثابت دولتی آمده تا معلم شود. مورد دیگر، شخصی بود که در پاسخ به سؤالی در آزمون تخصصی (روانشناسی) که پرسیده بود اگر دانشآموزی در کلاس به شما ضربه بزند، چه میکنید، گفت: «من هم میزنمش و به او میگویم اینطور رفتار کردی، حقته که از من ضربه بخوری.» او همچنین گفت سالهاست نماز نخوانده، اما شب قبل نماز خوانده تا در گزینش اگر پرسیدند «نماز میخوانی؟»، بگوید بله و دروغ نگفته باشد.
این نمونهای بود که نشان میداد برخی افراد چه ویژگیهایی دارند و چگونه فکر میکنند. خیلیها میگفتند با توجه به حقوق حدود ۱۵ میلیون تومانی معلمی، این حقوق جذاب نیست، بهویژه برای جوانترها که در مناطقی با هزینههای کمتر زندگی میکنند. آنها معتقد بودند حقوق معلمی فقط در کنار کارهای دیگر معنا پیدا میکند.»
وی در ادامه اشاره میکند: «چند نفر روحانی نیز آنجا دیدم. با یکی از آنها که ۸ سال سابقه مدیریت مدرسه در یکی از روستاهای محروم کرمانشاه داشت، صحبت کردم. وقتی پرسیدم چرا با وجود مدیریت مدرسه به تهران آمدهای، گفت مدرسه را به کسی سپرده و چون اقوامش در تهران هستند، به اینجا آمده. او گفت در مصاحبه تخصصی، خیلی خوب تدریس کرده و ارزیابها استقبال کردند و گفتند اگر دست خودشان بود، همان موقع او را به مدرسهشان میبردند.
نکته دیگرش این بود که برخی ارزیابهای تخصصی نسبت به حضور او با لباس روحانیت موضع داشتند. ما حدود دو ساعت در حیاط منتظر ماندیم و روی نیمکتها نشسته بودیم که بعد از یکی دو ساعت زیر آفتاب قرارگرفتن، جایمان را عوض کردیم. چند بار پرسیدم کی نوبتم میشود. بالاخره حدود ساعت ۶، یعنی ۴ ساعت بعد از زمان اعلامشده، نوبتم شد. شنیدم برخی دوستان که در مصاحبه تخصصی بودند، مثلاً ساعت ۴ وقت داشتند؛ اما ساعت ۱۰ شب نوبتشان شده بود.»
او در خصوص نحوه مصاحبه و سؤالاتی که در مصاحبه تخصصی پرسیده شد، میافزاید: «وقتی وارد اتاق شدم، جوانی محجوب و آرام به نام امین مسئول مصاحبه بود. او درباره انگیزهام، مدرکم و موارد دیگر پرسید. تعامل مثبتی بین ما شکل گرفت و خیلی محترمانه سؤال میپرسید؛ اما برخی سؤالها خیلی کلیشهای بودند. مثلاً پرسید: «نمازت قضا میشود؟» گفتم گاهی قضا میشود. پرسید: «چطور قضا میشود؟» گفتم گاهی نماز صبح قضا میشود. پرسید: «چند وقت یکبار؟» گفتم منظم نیست؛ گاهی چند روز پشتسرهم، گاهی مدتی قضا نمیشود.
او گفت: «من مینویسم ماهی یکبار.» یا گفت: «همینجا جلوی من وضو بگیر.» گفتم بهتر است سؤالها متناسب با افراد باشد. او گفت روالی وجود دارد و باید همان را انجام دهیم و تیک بزنیم. مصاحبه کاملاً کلیشهای و طولانی بود. افرادی که وارد اتاقها میشدند، زمان زیادی صرف گفتوگو میکردند. گاهی میدیدم وقتی کسی از اتاق خارج میشد، حداقل ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول میکشید تا ارزیاب مطالب را ثبت کند.»
وی در ادامه به موضوع آزمون استخدامی آموزشوپرورش پرداخته و در این باره میگوید: «آزمون اختصاصی پس از تشکیل پرونده تعیین وقت میشود و باید بر اساس وقت تعیینشده به مرکز مربوطه مراجعه کرد. ازآنجاکه مرحله تشکیل پرونده من دیرتر انجام شد، مصاحبه اختصاصیام هم نسبت به سایر شرکتکنندگان دیرتر و تقریباً در آخرین روز مصاحبهها برگزار شد.
همانطور که قبلاً گفتم، مشکل این بود که زمان آزمون اختصاصی از طریق پیامک اطلاعرسانی نمیشد و باید چندین بار به سامانه کارا، بخش نوبتهای فعال، مراجعه میکردیم تا مشخص شود زمان مصاحبه تعیین شده یا خیر. درنهایت، زمان مصاحبه من برای پنجشنبه، ساعت ۹:۳۰ صبح، تعیین شد. باتوجهبه اینکه زمان مصاحبه ساعت ۹:۳۰ بود، من کمی زودتر از این ساعت به مدرسه رسیدم. پس از چند دقیقه، آقایی آمد و ما را به نمازخانه مدرسه هدایت کرد.
در نمازخانه، کتابهای سال تحصیلی جدید قرار داده شده بود. چند دقیقه آنجا نشستیم تا خانمی که ظاهراً سرارزیاب حوزه بود، آمد و توضیحاتی ارائه داد. لحنش بسیار شبیه به صحبت با دانشآموزان دبستانی بود. او تأکید داشت که بههیچوجه به کتابها دست نزنیم و با افرادی که قبل از ما در مرحله ارزیابی بودهاند، گفتوگو نکنیم. همچنین گفت هرکدام یک لیوان یکبارمصرف برداریم و نگه داریم.
او درباره ناهار گفت که اگر میخواهید ناهار سفارش دهید، یا هزینه را به ما بدهید تا سفارش دهیم یا خودتان سفارش دهید و دم در تحویل بگیرید. وقتی این را گفت متوجه شدم باتوجهبه اینکه ساعت ۹:۳۰ صبح بود و هنوز زمان ناهار نبود، احتمالاً چند ساعتی باید معطل بمانیم. همزمان با اذان ظهر، فرایند ارزیابی آغاز شد. ابتدا در یک کلاس روی نیمکتها نشستیم. سرارزیاب و آقایی که ظاهراً همراه او در نظارت بر فرایند ارزیابی بود، توضیحاتی ارائه کردند. ارزیابی تخصصی شامل سه مرحله بود: بحث گروهی، مصاحبه علمی و ارائه طرح درس. پس از توضیحات، کارت ملی و موبایل افراد را گرفتند و گفتند بعد از اتمام ارزیابی، آنها را از اتاق مدیریت مدرسه تحویل بگیریم.»
وی در خصوص مراحلی که در فرایند ارزیابی طی کرده، بیان میکند: «اولین مرحله برای من، بحث گروهی بود. من با سه داوطلب دیگر در یک گروه قرار گرفتم. سناریویی به ما داده شد درباره گفتوگوی شورای معلمان در مورد کاهش مشارکت والدین در فعالیتهای مدرسه. از صحبتهایی که در مصاحبه گزینشی با دیگران داشتم شنیده بودم مدیریت زمان، موضوع مهمی است. به همین دلیل پیشنهاد دادم یکی از افراد مدیریت زمان جلسه را بر عهده بگیرد.
گروه ما شامل من و سه نفر دیگر بود. قرار شد همان فرد تهرانی مدیریت زمان را بر عهده بگیرد. پیشنهاد داد هر نفر در دو دور صحبت کند. دور اول سه دقیقه و دور دوم چهار دقیقه. بحثها منظم ارائه شد؛ اما مطالب برخی دوستان خیلی قوی نبود. من سعی کردم در جاهایی به صحبتهایشان اشاره کنم و جهت بهتری پیشنهاد دهم.
جایی یکی از دوستان که بعداً متوجه شدم آهنگر است گفت باید برای افزایش انگیزه و همراهی والدین، روانشناس به مدرسه دعوت کنیم. پرسیدم هزینهاش را از کجا میآورید؟ گفت از خیرین یا مساجد میگیرم و اگر کسی نداد، خودم میدهم. دیگر موضوع را ادامه ندادم.» وی میگوید: «ارزیابهای هر داوطلب یک نفر بود و در دو طرف ما نشسته و صحبتها و واکنشهایمان را بررسی میکردند. پس از پایان بحث، چند سؤال پرسیدند که کجا بودید، چرا آمدهاید و چهکار میکنید. این مرحله تمام شد. میخواستم برای نماز بروم؛ اما سرارزیاب گفت نمیشود و باید وارد مرحله بعدی شوی.
به مرحله بعدی که وارد شدم، مصاحبه علمی یا تخصصی بود که به دو بخش تقسیم میشد. در بخش اول سناریویی به ما دادند. در این سناریو موقعیت فرضیای در یک مدرسه بود که از ۱۰ دانشآموز، ۵ نفر بهصورت حضوری و ۵ نفر بهصورت آنلاین آزمون داده بودند. نتایج آزمون و میزان استرس دانشآموزان در جدولی ارائه شده بود. سؤال این بود که میانگین استرس و نمرات را در هر دو حالت محاسبه کنید و بررسی کنید آیا تفاوت چشمگیری دارند یا خیر و برایناساس چه نوع آزمونی پیشنهاد میکنید.
بر اساس اعداد، میانگین نمرات در آزمون حضوری بهطور چشمگیر بالاتر و میزان استرس بهطور چشمگیر پایینتر بود. خواسته شده بود این اعداد در نموداری مناسب ارائه شود. من نمودار میلهای را برای هر دو ارائه کردم و پیشنهاد دادم آزمون بهصورت حضوری برگزار شود. پس از این باید وارد اتاق ارزیابی میشدیم؛ اما کمی معطل شدیم چون ظاهراً ارزیابها در حال گفتوگو با یکدیگر بودند.
درنهایت وارد اتاق ارزیابی شدم. دو خانم ارزیاب آنجا بودند. گفتوگو را آغاز کردیم. اولین واکنش یکی از ارزیابها این بود که بلندتر جواب بده و گفت مهمترین موضوع در آموزشوپرورش، صداست. سؤالاتی درباره انگیزه برای حضور در آموزشوپرورش، سابقه تدریس، تعامل با دانشآموزان، استفاده از فناوریهای نوین، برگزاری جشنواره ورزشی یا فرهنگی در سطح منطقه، شیوههای تدریس جدید و تعامل با خانوادهها و هوش مصنوعی پرسیدند. هرکدام از این سؤالات مفصل بود. درنهایت، گفتند روبهروی لپتاپ بنشین و در سه حوزه ورد، اکسل و پاورپوینت سؤالات عملی پرسیده شد.»
وی در ادامه اشاره میکند: «سپس برای اقامه نماز رفتم. وقتی برگشتم، چند نفر از داوطلبان در کلاس بودند و مرحله نوشتن طرح درس آغاز شده بود. در این مرحله، یکی از درسهای فارسی کلاس پنجم دبستان روی میز قرار داشت. خواسته شد طرح درسی با فرمتی که همانجا ارائه شده بود، بنویسیم. برای این کار ۳۰ دقیقه زمان در نظر گرفته شده بود. پس از نوشتن طرح درس، باید به کلاس دیگری میرفتیم که دو ارزیاب در آن حضور داشتند. آنها طرح درس را میگرفتند و باید همان را تدریس میکردیم تا به تدریس ما نمره دهند. در مرحله تدوین طرح درس، امکاناتی مثل قیچی، کاغذ رنگی و چسب هم ارائه شد. البته تقریباً در نیمه دوم زمان در نظر گرفتهشده، این ابزارها را آوردند و بدون توضیح قبلی گفتند اگر خواستید، میتوانید از اینها استفاده کنید.»
وی میافزاید: «وقتی وارد کلاس شدیم، چند دقیقه معطل بودیم تا دو ارزیاب بیایند. وقتی آمدند و گفتند شروع کن، از کلاس بیرون رفتم و دوباره از در وارد شدم و سلام کردم. همهچیز فرضی بود، چون دانشآموزی در کلاس نبود و دو ارزیاب هیچمشارکتی در گفتوگو یا تدریس نداشتند. سعی کردم بحث را با دو مقدمه شروع کنم؛ مقدمه اول، چون روز قبل تعطیل و مصادف با ولادت پیامبر گرامی اسلام بود، پس از تبریک، مختصری درباره پیامبر(ص) صحبت کردم. گفتم کتاب «سننالنبی» در کتابخانه داریم و اگر کسی خواست میتواند آن را امانت بگیرد، سپس چون سرما خورده بودم، درباره سرماخوردگی و اینکه به دلیل خوابیدن جلوی کولر سرما خوردهام صحبت کردم و توضیح دادم چرا خوابیدن جلوی کولر باعث سرماخوردگی میشود.
سعی کردم این بحث را با پرسشوپاسخ پیش ببرم. بعد مختصری درباره درس و چین صحبت کردم، چون داستان چینی بود. ویدئویی درباره فرهنگ و طبیعت چین در ویدئو پروژکتور پخش کردم، سپس وارد داستان شدم. داستان را در چند بخش توضیح دادم و از دانشآموزان فرضی خواستم روخوانی کنند. اشکالات فرضی روخوانی را یادآوری کردم و توضیح دادم.
در نهایت گفتم از شما میخواهم این داستان را در دورهمی خانوادگی، مثلاً سر شام یا زمان مناسب، برای خانواده تعریف کنید. همچنین از دو سه نفر خواستم درباره نویسنده و مترجم و آثار دیگرشان جستوجو کنند و یافتههایشان را به کلاس بیاورند. بحث من در ۲۸ دقیقه، از ۳۰ دقیقه زمان تعیینشده، تمام شد. پس از تدریس، با دو ارزیاب صحبت کردم. پرسیدند قبلاً کجا بودی، چرا میخواهی اینجا بیایی و آیا در خانوادهات کسی معلم بوده یا خیر؟ کارمان تمام شد. از کلاس ارزیابی بیرون رفتم، به اتاق مدیر رفتم و کارت ملی و موبایلم را تحویل گرفتم. سپس از حوزه خارج شدم.»
او با اشاره به پایان فرایند ارزیابی و شیوه اعلام نتایج میگوید: «پس از اتمام مرحله گزینش تخصصی، فرایند ارزیابی ما به پایان رسید و باید منتظر اعلام نتایج میماندیم. نتایج در شب اول مهر، حدود ساعت ۶ بعدازظهر اعلام شد. من قبول شدم؛ اما نمیدانستم باید چهکار کنیم. راهنماییای در سایت مرکز آزمون جهاد دانشگاهی که برگزارکننده کل فرایند آزمون استخدامی آموزشوپرورش بود، منتشر شده بود. طبق آن، گفته شده بود باید به مکانی مراجعه کنیم؛ اما ظاهراً پیامکی ارسال شده بود که فعلاً مراجعه نکنید و منتظر اطلاعرسانی باشید. در شب دوم مهر، حدود ساعت ۱۱:۳۰ شب، پیامکی ارسال شد که اعلام کرد ساعت ۷ صبح روز دوم مهر به آموزشوپرورش یکی از مناطق تهران مراجعه کنید. به نظر میرسید این مکان بر اساس محل سکونت ما تعیین شده بود.»
وی با اشاره به این نکته که به افرادی که در دبستان پذیرفته شده بودند، گفتند به معلم دبستان احتیاجی نداریم، میافزاید: «روز دوم مهر به آموزشوپرورش منطقه رفتم. گفتند به کارگزینی بروید. آنجا تعداد زیادی از افرادی که در آزمون استخدامی قبول شده بودند، حضور داشتند. باید اسم مینوشتیم و بهنوبت صدا میکردند.
در نهایت، به کارگزینی رفتم و برگه معرفینامه به مقطع دبستان را دریافت کردم. به بخش مقطع دبستان رفتم، اما کارشناس مربوطه نیامده بود. چند نفر دیگر هم آنجا منتظر بودند و کسی پاسخگویشان نبود. تا ساعت ۹ منتظر ماندم و سپس به محل کارم برگشتم. از دوستی که با او در ارتباط بودم، جویا شدم. گفت هنوز مسئول مقطع دبستان نیامده و اگر هم بیاید، باید تصمیم بگیریم که با افرادی که به مقطع دبستان معرفی شدند چه باید بکنیم. بعداً که کارشناس آمد، گفت در مقطع دبستان به معلم نیاز نداریم و پیشنهاد داد به مقطع متوسطه بروید تا ببینید آنجا نیازی دارند یا خیر. برخی دوستان که برای آموزگاری و معلمی دبستان قبول شده بودند، به مقطع متوسطه معرفی شدند. یکی از آنها معلم زبان مقطع متوسطه اول شد.»
وی در ادامه بیان میکند: «بعدازظهر همان روز دوباره به مقطع دبستان سر زدم. به من گفتند یا به مقطع متوسطه برو یا به امور تربیتی. به بخش متوسطه رفتم و وقتی رشتهام را پرسیدند، گفتم لیسانس من مهندسی مکانیک است. گفتند میتوانی برای درس مکانیک در کار و دانش تدریس کنی. گفتم خیر و آنها هم گفتند به معلم نیاز نداریم. به دفتر مدیر منطقه رفتم و مسئول دفتر گفت تا شنبه منتظر بمانید تا تعیین تکلیف شوید.
یکشنبه دوباره مراجعه کردم. در مقطع دبستان گفتند نیازی نداریم. به کارگزینی رفتم و آنها گفتند باید به دبستان بگویید حتماً روی برگه بنویسند، چون گاهی ظرفیت تخصیصشده را با جابهجایی آشنایان خودشان پر میکنند. به دبستان برگشتم و گفتم بنویسید؛ اما گفتند مسئول مربوطه که باید این کار را انجام دهد، امروز نیست و همان روزی که قبلاً رفته بودیم هم حضور نداشت. دوباره به دفتر مدیر منطقه رفتم؛ اما مدیر در جلسه بود. مسئول دفتر پاسخ درستی نداد. کاغذی از او گرفتم و در نامهای موضوع را شرح دادم و خواستم تعیین تکلیف کنند. بعد از آن پیگیری نکردم؛ اما چهارشنبه نهم مهر پیگیری کردم و گفتند نامه به مقطع دبستان ارجاع شده است.»
آنچه از روایت این فرد پذیرفتهشده در آزمون استخدامی آموزشوپرورش برمیآید، تصویری شفاف از مجموعهای از اشکالات ساختاری در نظام جذب نیروی انسانی در دستگاه تعلیموتربیت است. هرچند فرایند ثبتنام و برگزاری آزمون کتبی بهطور نسبی قابلقبول بوده؛ اما گستردگی منابع، دشواری غیرمنطقی برخی دروس عمومی و ناهماهنگی میان سطوح مختلف آزمون نشان میدهد که طراحی علمی و هدفمند این بخش همچنان با کاستیهای جدی روبهروست. آزمونی که قرار است توان علمی و تخصصی داوطلبان را بسنجد، در عمل با پرسشهایی روبهروست که نهتنها تناسبی با حوزه تدریس ندارند، بلکه از دقت و استاندارد لازم نیز فاصله گرفتهاند، برای مثال برخی درسها، مانند ادبیات فارسی در بخش عمومی، بیش از حد پیچیدهاند و با سایر بخشها تناسب ندارند.
همچنین در بخش ریاضی و دروس تخصصی، سؤالها آنچنان که باید، تخصصی نیستند و میتوانند جدیتر و دقیقتر طراحی شوند. بااینحال، بخش اصلی انتقادها متوجه مرحله گزینش و مصاحبه است؛ جایی که انتظار میرفت معیارهای حرفهای و روانشناختی، جایگزین رویکردهای کلیشهای و سلیقهای شوند. آنگونه که در روایت این معلم آمده، مصاحبهها همچنان بر پایه الگوهای قدیمی دهههای ۶۰ و ۷۰ پیش میروند؛ پرسشهایی تکراری و غیرکاربردی که نه توانایی تدریس را میسنجند و نه مهارت ارتباطی را ارزیابی میکنند.
در نتیجه، داوطلبان مستعد، پیش از ورود به کلاس، با تجربهای فرساینده و گاه تحقیرآمیز روبهرو میشوند. در مرحله مصاحبه تخصصی نیز، باوجودآنکه ساختار آن نسبت به دیگر بخشها منسجمتر است، ضعف در طراحی پرسشها و نبود ارزیابی واقعی از مهارتهای آموزشی و کلاسداری مشهود است. درحالیکه هدف از چنین مرحلهای باید سنجش توان عملی و تربیتی افراد باشد، رویکرد فعلی بیشتر جنبه صوری دارد و نمیتواند معیار مناسبی برای تشخیص صلاحیت آموزشی داوطلبان باشد.
اما شاید آشکارترین جلوه نابسامانی در بخش نهایی فرایند رخ میدهد، یعنی زمان اعلام نتایج و معرفی نیروها به مدارس. نبود اطلاعرسانی دقیق، رفتار نامناسب برخی کارکنان، تأخیرهای مکرر و تناقض در تعیین محل خدمت، نهتنها اعتماد داوطلبان را سلب میکند، بلکه شأن و جایگاه معلمی را نیز در نخستین گام خدشهدار میسازد. معرفی افراد به مدارسی که اعلام میکنند ظرفیت ندارند، نشانهای روشن از نبود هماهنگی میان ادارات کل، مناطق و مدارس است.
در مجموع، روایت این تجربه فراتر از یک گلایه شخصی بازتابی از چالشی نظاممند در فرایند استخدام است؛ فرایندی که باید الهامبخش و انگیزهساز باشد و نوید تغییر و آیندهای روشنتر را بدهد، اکنون به مانعی اداری و بیاعتمادیآور تبدیل شده است. به نظر میرسد آموزشوپرورش، برای حفظ شأن داوطلبان و بهرهگیری از نیروهای شایسته، ناگزیر از بازنگری عمیق در تمام مراحل این چرخه (از طراحی آزمون تا نحوه ورود نیروها به کلاس درس) است.