عصر ایران ؛ سجاد بهزادی - تحولات اجتماعی و اقتصادی دهه گذشته در ایران، نه تنها باعث تضعیف طبقه متوسط سنتی شده، بلکه ماهیت این طبقه را نیز دگرگون ساخته است. بر همین اساس ما امروز با "طبقه متوسط بیریشه" ای روبرو هستیم که فاقد ویژگیهای کلاسیک طبقه متوسط از جمله دغدغههای جمعی، کنشگری در عرصه عمومی و اخلاق مدنی است و جای خود را به طبقهای داده که بقا و تحرک اجتماعی خود را از طریق رانت، مصرف گرایی فردی و انفعال در برابر نابسامانیها تعریف میکند.
طبقه متوسط واقعی در هر جامعه، همواره به عنوان موتور محرک توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شناخته شده است. با این حال، در سالهای اخیر، بسیاری از صاحبنظران از "افول" یا تضعیف شدید این طبقه سخن میگویند. به نظر میرسد به جای ناپدید شدن کامل طبقه متوسط سنتی، ما با ظهور گونهای جدید از طبقه متوسط روبرو هستیم که مولفه های رفتاری و ارزشی آن در تضاد با نقش تاریخی این طبقه قرار دارد.
طبقه متوسط سنتی در ایران، متکی بر سرمایه فرهنگی، تحصیلات عالی، اشتغال در بخش دولتی و خصوصی رسمی، و باورمندی به پیشرفت تدریجی و اصلاحات ساختاری بود. این طبقه همچنین، حامل ارزشهایی مانند قانونگرایی، شفافیت و مسئولیتپذیری اجتماعی بود.
تحت تأثیر تورم افسارگسیخته ، تحریمها و خالی شدن حوزه عمومی و ناپایداری برنامه ها در نظام حکم رانی، این طبقه نه تنها توان اثر گذاری و جریان سازی خود را از دست داده است بلکه در چنین خلائی، نیرو و قشر جدیدی متولد شده است که من نام ان را " طبقه متوسط بی ریشه" می نامم.
این طبقه متوسط جدید فقدان دغدغه جمعی است و خود را موظف به دفاع از حقوق عامه یا پیگیری عدالت اجتماعی نمیداند.مشروعیت خود را از طریق رانت دنبال می کند و همانند "دولت رانتیر" که درآمدش را از منابع خارجی (مانند نفت) میگیرد، این طبقه نیز موقعیت خود را نه از طریق تولید یا خلاقیت، بلکه از طریق ارتباطات غیررسمی، فساد سیستمی و فرصتهای انحصاری حفظ میکند.
طبقه متوسط بی ریشه در جامعه ایران، تمرکز بر لذتجویی فردی و لحظهای دارد. الگوی مصرف این طبقه، نه بر مبنای بازتولید ثروت و چرخش اقتصادی، بلکه بر اساس نمایش مادی ثروت و کسب لذتهای آنی شکل گرفته است.
این طبقه نسبت به وضعیت فرودستان جامعه نیز به شدت بی تفاوت است و بحرانهای اقتصادی برای این قشر نه یک تهدید که یک فرصت برای انباشت بیشتر است.
ماکس وبر بین "طبقه (موقعیت اقتصادی) و " قشر"(منزلت اجتماعی) تمایز قائل میشد. طبقه متوسط بیریشه امروز، اگرچه ممکن است از رفاه نسبی برخوردار باشد، اما فاقد "منزلت اجتماعی" است؛ چرا که منزلت وبری، بر پایه احترام اخلاقی و پذیرش عمومی شکل میگیرد، نه ثروت غیرمولد.
این گروه، به جای کنشگری عقلانی در عرصه عمومی، به "قدرت بازی" یعنی استفاده ابزاری از نهادها برای حفظ امتیازات تمایل دارد و قدرت خود را از طریق دسترسی به رانتهای دولتی و شبهدولتی کسب میکند.
طبقه متوسط بی ریشه در جامعه ایران، مطابق نظریه هابرماس به "فضای عمومی" بعنوان عرصهای برای گفتوگوی آزاد و عقلانی شهروندان اعتقاد ندارد و اساسا درکی از جامعه مدنی در حوزه عمومی ندارد و با کارکرد خود تضعیف هرچه بیشتر این فضا دامن میزند.
به اعتقاد نویسنده ، "طبقه متوسط بی ریشه" در جامعه ایران شکاف اجتماعی و طبقاتی کنونی را عریان تر کرده است و به بازی گیری رانت محور تبدیل شده است که خشونت پنهان را بازتولید می کند. از طرفی بیتفاوتی این طبقه به رنج فرودستان، خشم عمیقی را در جامعه دامن میزند که میتواند به خشونتهای ساختاری بینجامد.
جامعه امروز ایران، در فقدان طبقه متوسط واقعی خود در مواجهه با گونهای جدید از طبقه ای قرار دارد که با منطق رانت و بیمسئولیتی اجتماعی عمل میکند ونباید آن را با طبقه متوسط تحول گرا اشتباه گرفت. بر این اساس بدون احیای طبقه متوسط اصلاح گرا و دارای مسئولیت اجتماعی، چشمانداز توسعه ایران با مانعی جدی روبرو خواهد بود.