عصر ایران؛ مهدی مالمیر- چند روز پیش با دوستی سر صحبت باز شد. بندِ درددلاش باز شد که چند وقت پیش معاملهای کرده و در جریان معامله طرف مقابل سر او کلاه بزرگی گذاشته و تقریبا بیشتر پس اندازاو را به یغما برده؛ اندوختهای که به رنج سالیان فراهم آمده بود.
گله داشت از «ما ایرانیها» که این روزها بیاخلاق شده ایم و به یکدیگر چندان که باید و شاید رحم و مروت نشان نمیدهیم و داوری های شاذّی از این دست...
میشود این قضاوتهای دوست مالباخته و دستتنگ را به حساب دلگیری و غم تازهاش گذاشت اما به راستی ما ایرانیها بی اخلاق شدهایم؟ منظور از اخلاق دقیقا چیست؟
اگر طومار تعارف را برچینیم، این تا حدودی درست است که از نظر اخلاقی ما روزهای بینور و نوایی را سپری میکنیم اما آنچه دوست ورشکسته بر روی آن انگشت میگذاشت «اخلاقیات» است که امری فردی است (مثل رحم و مهربانی و...) و شاید ما در این زمینه بدتر یا بهتر از مردمان دیگر کشورها نباشیم.
اما مشکل بزرگ ما «اخلاق» است که در دموکراسیها و سیستمهای سیاسی، کیفیتی اجتماعی و نهادی دارد. به عبارت بهتر اخلاق در یک جامعه سالم اخلاقی است در حوزه عمومی که مستقیم از سوی نهادها و قوانین پشتیبانی میشوند.
به عبارت بهتر، نظم نهادی در کشورهایی که آمار کلاهبرداری و رذیلتهای اخلاقی در حوزۀ عمومی پایین است، برآمده از نهادهای نیرومندی است که رفتار شهروندان را به صورت دموکراتیک تنظیم میکنند.
نهادهایی که با تمهیدهایی مثل گردش آزاد اطلاعات، شفافیت یا بلورینگی در حوزه سیاست و اقتصاد، برابری تمام گروهها در برابر قانون واطمینان بخشیدن به شهروندان که فعالیت غیر قانونی به سرعت آشکار میشود و با روندهای قضایی سریع مرتکبانشان به سزای اعمال شان میرسند، ریسک بداخلاقی و سود درستکاری را بالا میبرند.
نه سوئدیها و نه سوییسیها از ما بهترند، نه جمعیت فلان کشور پیشرفتۀ خارجی از ژن خاصی برخوردارند. فقط در این کشورها نهادهای دموکراتیک و مدنی چنان آرایش یافتهاند که نفع هر انسانِ دارای «خرد متعارف» در سالم زندگی کردن و پرداخت به هنگام مالیات و مسایلی از این دست رقم میخورد.
به بیان دیگر، نهادهای سیاسی و مدنی در کارِ ساختن نوعی « عاطفه جمعی»اند که شهروندان را به این مسیر رهنمون میکند که همگی رهرُوان یک کارواناند و گریزی جز همیاری و رفتار صادقانه با یکدیگر ندارند چه، در غیر این صورت پایههای اجتماعی زندگیشان به زلزال خواهد افتاد.
در کشورما شوربختانه هنوز نهادهها نتوانستهاند در ساخت و پرداخت یک عاطفۀ جمعی کامیاب باشند،. بوروکراسی ما، نهادهای آموزشی ما هنوز در بنیاد کردن روحیه اجتماعی و شهروندی درماندهاند و در چنین فضایی راه برای دور زدن قانون و جیبکَنیهای نجومی از شهروندان چندان کم نیست و اصلا تعجبی برنمیانگیزد!
در دنیای امروز اخلاق امری است که در متن روابط اجتماعی پدیدار میشود. این روابط میان افراد و نهادها هستند که الگوهای اخلاقی در جامعه را بنیان میافکنند.
نمیشود از یک کوشنده عرصه اقتصاد انتظار داشت بدون نظارت درست و عدم شفافیت و امکان پاسخگویی، تاجر خوبی از آب درآید مگر اینکه به یک "ابر انسان" و آدمهای استثنایی امید ببندیم که در هر جامعهای در اقلیتاند.
انسان موجودی نفعطلب و سر به دنبال سود است. هنر دموکراسیها این است که نفع شخصی را چنان با نفع اجتماعی گره زدهاند که دنبال کردن نفع خصوصی به صورت سالم، میتواند به اخلاق اجتماعی مدد رساند.
رقابت سالم، اگر تنها راه پیشرفت در یک جامعه باشد، مستلزم انضباط فردی، وقت شناسی و پابرجایی بر عهد و پیمان و رعایت انصاف است که جملگی در پروار کردن بدنه اخلاق عمومی و حتی فردی سهمی چشم ناپوشیدنی بر دوش دارند.
اما اگر بوروکراسی و قوانین و نهادها در این زمینه کم کاری داشته باشند، هر کس خود را به جای جامعه، در جزیره ی دورافتادهای تصور خواهد کرد که برای بقا در جوش و خروش است و وقتی موضوع بقا به میان میآِید هم، نخستین از دست رفته اخلاق اجتماعی است.
از این رو برای جلوگیری از داوریهای شتاب زدهای مثل ما ایرانیها چنین و چنانایم باید تاکید را بر روی بوروکراسی و نهادهایی گذاشت که با کم کاریهای خود میدان را برای برخی افراد سود طلب برای به دست آوردن ثروتهای یک شبه و به ورشکستگی کشاندن شهروندان دیگر و در نهایت، ضربه زدن به «عاطفۀ جمعی» در جامعه باز میبینند.
عاطفه جمعی در کشورما در حد و حدود جنینی است. برای بهتر کردن جامعه چارهای نداریم جز رشد دادن این عاطفه جمعی با کمک نهادهایی که اخلاقیات اجتماعی را نیرومند میسازند.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر