رنجش احساس قدرتمند و اغلب نادیدهگرفتهشدهای است که میتواند بهطور خاموش سلامت روان، روابط و کیفیت کلی زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهد. فردی که احساس رنجش میکند، اغلب طیف پیچیدهای از احساسات را تجربه میکند؛ مانند خشم، ناامیدی، تلخکامی و دیگر احساسات ناخوشایند.
به گزارش اپک تایمز، وقتی اجازه میدهیم این احساسات برای هفتهها، ماهها یا حتی سالها در ما ریشه بدواند، میتواند بر روابط، توانایی اعتماد به دیگران و حتی نوع تفکر و استدلال ما اثر بگذارد. فردی که رنجش بر دل دارد، احساس میکند در تلخی بیپایان گرفتار است. جمله نلسون ماندلا این وضعیت را بهخوبی توصیف میکند: «رنجش مانند نوشیدن زهر است و سپس امیدوار بودن که دشمنانتان را بکشد.»
اگرچه به نظر میرسد ما اغلب در شرایطی مانند سوءاستفاده دیگران، احساس تحقیر، انتظارات غیرواقعبینانه اطرافیان، نادیده گرفتهشدن یا نبود توازن قدرت دچار رنجش میشویم، اما روانشناسان معتقدند که رنجش ریشهای درونی دارد.
دکتر سوزان آلبرز، روانشناس برجسته، توضیح میدهد: رنجش میتواند مانند کوه یخی باشد که منبع واقعی آن در زیر سطح پنهان شده است. در درمان، شما سفری برای خودشناسی آغاز میکنید و لایهها را کنار میزنید تا ریشههای رنجش خود را بیابید.
اما در درون ما چه اتفاقی میافتد که در بیرون اینقدر آسیبپذیر میشویم؟ راشل فلیشمن معتقد است افراد به رنجشهای خود وابسته میشوند زیرا این احساس ریشه در حس عمیق «مورد ظلم واقعشدن» دارد.
۱. احساس میکنید هیچ راهحل و نتیجهای وجود ندارد:
وقتی دروناً احساس ظلم یا نادیده گرفتهشدن داریم، وارد چرخهای از ناراحتی بیپایان میشویم. این موقعیت ادامهدار، راه خروجی باقی نمیگذارد. روانشناسان این حالت را «درماندگی آموختهشده» مینامند؛ وضعیتی دردناک که هیچ راه نجاتی ندارد و تنها به زجر و ناله میانجامد.
۲. مواجهه مستقیم طاقتفرسا است:
گاهی ماندن در رنجش برای ما آسانتر از اصلاح رابطه یا بهبود موقعیت است. احساس ظلمدیدگی، ما را از پذیرش مسئولیت بازمیدارد. همچنین انداختن تقصیر به گردن دیگران راحتتر از صرف انرژی برای تغییر زندگی است. وقتی به رنجش دامن میزنیم، آن را تغذیه میکنیم و از هرگونه اصلاح رفتاری پرهیز میکنیم.
۳. رها کردن به معنای باختن است:
بسیاری به این دلیل رنجش را رها نمیکنند که فکر میکنند فرصت جبران را از دست خواهند داد. با خود میگویند هنوز وقت دارم ثابت کنم، رقابت کنم و رنجی را که تحمل کردهام به دیگری بچشانم.
۴. رنجش حس کاذبی از قدرت یا کنترل میدهد:
فردی که نادیده گرفته شده یا احساس ناکافی بودن دارد، برای جبران به رنجش میچسبد تا به خود نشان دهد هنوز بر اوضاع مسلط است.
۵. رنجش بهعنوان مکانیسم مقابله عمل میکند:
نگه داشتن رنجش میتواند نقش حفاظتی داشته باشد تا فرد در برابر آسیبهای آینده مقاوم شود. درواقع رنجش نوعی رفتار منفعلانه-پرخاشگرانه است که بیشتر وقتی بروز میکند که ما امکان بروز مستقیم خشم را نداریم؛ مثل ترس از خراب شدن رابطه، نداشتن توان مقابله یا گذشت زمان زیاد.
به نظر میرسد بخشیدن و کنار گذاشتن رنجش دشوار باشد. مواجهه اولیه با آن، احساساتی ناخوشایند مانند مقاومت، ترس و عصبانیت را برمیانگیزد. اما این احساسات گذرا هستند و با شفقت و مهربانی به خود میتوانیم به التیام برسیم. اگر شدت این احساسات زیاد بود، حتماً باید از یک متخصص کمک گرفت.
۱. منبع کینه و نفرت را پیدا کنید:
از آنجا که رنجش چندلایه است، بررسی دقیق آن کمک میکند ریشههای عمیقتری مثل انتظارات برآوردهنشده را کشف کنیم.
۲. مهربانی را تمرین کنید:
به گفته دکتر آلبرز، کلید رهایی تغییر طرز فکر است. یعنی انتخاب آگاهانه برای رها کردن گذشته و پذیرفتن بخشش. این پذیرش هم شامل خودمان میشود و هم دیگری.
۳. قدردانی را گسترش دهید:
تمرین سپاسگزاری، منفیبافی را کنار میزند و دریچهای به روی آرامش باز میکند.
۴. مرزها و انتظارات را شفاف کنید:
بازنگری در موقعیتهای همراه با رنجش، کمک میکند ببینیم آیا انتظارات غیرواقعبینانه داشتهایم یا مرزهای رابطه را مشخص نکردهایم.
در نهایت به خاطر داشته باشید رنجش شما را ایمن نمیکند؛ بلکه کیفیت زندگی، تفکر و استدلالتان را مختل میسازد.
با آگاهی به خود و نیازها و خواستههایتان چرخه رنجش را متوقف کنید، التیام یابید و به راهحل واقعی برسید.