مهدی زارع در شرق نوشت: نمکزدایی از کف یک دریاچه سابقا پر از آب، راهحل عملی یا امکانپذیری برای مقابله با شورشدن آب دریاچهای مانند دریاچه ارومیه نیست. چالش اصلی، هزینه و مصرف انرژی مرتبط با نمکزدایی از چنین حجم بزرگی از آب شور است. انرژی مورد نیاز بسیار زیاد است و آب نمک حاصل (آب شور بسیار غلیظ) همچنان باید دفع شود و احتمالا مشکلات محیطزیستی بیشتری ایجاد میکند.
بهجای نمکزدایی، تمرکز اصلی برای احیای دریاچه ارومیه، افزایش جریان آب شیرین است. این رویکردی طبیعیتر و پایدارتر است. احیای سطح آب دریاچه با اجازهدادن به رودخانهها برای جریان مجدد به آن، مؤثرترین راه برای کاهش شوری و احیای اکوسیستم آن است.
علاوه بر این، مشکل دریاچه ارومیه فقط نمک موجود در آب نیست، بلکه حجم عظیم نمکی است که رسوب کرده و با پایینرفتن آب، لایهای ضخیم نمکی در بستر دریاچه تشکیل داده است. نمکزدایی از رسوبات کف دریاچه کاری پیچیدهتر و دشوارتر است و احتمالا به نوعی «استخراج آب نمک» نیاز دارد که فرایندی متمرکز بر برداشت مواد معدنی است، نه احیای محیط زیست.
وقتی دریاچهای کاملا خشک شده و به دشت نمک تبدیل میشود، مشکل دیگر فقط شوری آب باقیمانده نیست، بلکه لایه عظیم نمک رسوبشده روی بستر دریاچه است. هیچ پروژه موفق و بزرگی که تلاش کرده باشد بستر دریاچه خشکشده را «شیرینزدایی» کند، شناخته نشده است.
حجم زیاد نمک و پیچیدگی لجستیکی، چنین ایدهای را به رویکردی غیرممکن برای احیای محیط زیست تبدیل میکند. بهجای تلاش برای تصفیه نمک در یک دریاچه خشکشده، یک راهبرد که اخیرا در بعضی نقاط اجرا شده، پمپاژ آب از منبع دیگری مانند اقیانوس به دریاچه است.
مثلا برای دریاچه کینرت -دریای جلیل در مجاورت سرزمینهای اشغالی- دولت صهیونیستی پروژهای را برای پمپاژ آب شیرینشده دریا از دریای مدیترانه به دریاچه کینرت آغاز کرده است.
در بسیاری از نقاط جهان، بسترهای خشک دریاچهها -که به عنوان دشتهای نمکی، پلایا شناخته میشوند- به عنوان سوانح محیطزیستی که باید «احیا» شوند دیده نمیشوند، بلکه به عنوان منابع ارزشمندی از مواد معدنی در نظر گرفته میشوند.
فرایند نمکزدایی در این زمینه صرفا برای اهداف صنعتی یا اقتصادی است، نه برای ایجاد مجدد یک اکوسیستم. در بولیوی، یکی از مشهورترین نمونهها، این دشت نمکی وسیع، بزرگترین ذخیره لیتیوم جهان است. شرکتها آب نمک را از زیر پوسته نمک استخراج میکنند تا لیتیوم، پتاسیم و سایر مواد معدنی را برداشت کنند. در دریاچه خشک سیرلز کالیفرنیا بیش از یک قرن است که بستر دریاچه سابق برای استخراج انواع مواد معدنی، از جمله بوراکس، پتاس و خاکستر سودا، استفاده میشود.
رایجترین و مؤثرترین روش برای احیای یک دریاچه خشک یا در حال کوچکشدن، پرداختن به علت اصلی آن است. کمبود جریان آب باید با رویکرد مدیریت و حفاظت از آب در حوزه آبخیز دریاچه اصلاح شود. دریای آرال قزاقستان که بخش جنوبی بزرگتر آن تا حد زیادی از بین رفته، در بخش شمالی شاهد بهبودی نسبی درخور توجهی بوده است.
سد کوکارال برای جداکردن دریای آرال شمالی از جنوبی ساخته شد و به آب رودخانه سیردریا اجازه داد در حوضه شمالی جمع شود. سطح آب افزایش و شوری کاهش یافته و صنعت ماهیگیری دوباره برقرار شده است. بنابراین نمکزدایی مستقیم بستر دریاچه خشکشده، یک راهحل شناختهشده یا عملی برای احیای محیط زیست نیست.
البته دریاچه ارومیه در طول تاریخ زمینشناسی خود چرخههای متعددی از خشکشدن و پرشدن را تجربه کرده است. این یک فرایند طبیعی برای بسیاری از دریاچههای انتهایی یا «درونریز» است که خروجی ندارند و سطح آب آنها به تغییرات اقلیمی بسیار حساس است.
در دورههای پلیستوسن پسین (آخرین عصر یخبندان ۱۱۵ هزار سال قبل تا ۱۱هزارو ۷۰۰ سال قبل) و هولوسن (حدود ۱۱هزارو ۷۰۰ سال قبل تاکنون)، مطالعات دیرینهاقلیمی براساس هستههای رسوبی از بستر دریاچه، دورههای قابل توجه متعددی از نوسانات سطح آب را نشان میدهد. این چرخهها با تغییر بین دورههای اقلیمی مرطوبتر و خشکتر در منطقه مرتبط هستند.
مطالعات، دورههایی از سطح پایین آب و حتی خشکشدن کامل را در فواصل زمانی خاص، مانند پنجهزارو ۶۰۰ تا چهارهزارو ۱۰۰ سال پیش ثبت کردهاند. برعکس، دورههایی از سطح بالای دریاچه نیز وجود داشته است. این چرخهها در درجه اول با تغییرات طبیعی اقلیمی و تغییرات در بارندگی و دما هدایت میشدند.
کاهش اخیر و مستند دریاچه ارومیه از اواسط دهه ۱۳۷۰ شمسی متفاوت از این چرخههای طبیعی تاریخی است. درحالیکه تغییرات اقلیمی و خشکسالی نقش داشتهاند، علت اصلی این بحران فعلی به طور گسترده به مداخله انسانی مربوط است.
ساخت سدهای متعدد بر روی رودخانههایی که دریاچه را تغذیه میکنند، جریان آب را به طرز چشمگیری کاهش داد. این خشکشدن اخیر آنقدر سریع و شدید بوده است که از آن به عنوان یک «رویداد زمینشناختی آنی» یاد میشود و یک فاجعه بزرگ محیطزیستی و بهداشت عمومی است.