بهاالدین خرمشاهی، قرآن پژوه، حافظ شناس و فیلسوف معاصر با حضور در دومین فصل «سپنج» از معنای زندگی و علاقهاش به حافظ گفت.
او در گفت و گو با علی درستکار پیرامون آیهای که در ذهنش هک شده و به آن عمیقا علاقهمند است، بیان کرد: آیهای که من همیشه در ذهنم هست و خیلی دوست دارم آن است که میفرماید بل الإنسان على نفسه بصيرة ولو ألقى معاذيره ، انسان از نفس خود و از نیک و بدی که انجام میدهد حتی اگر بهانه در میان آورد. در دفتر شعرم که با ۶۰ شعر منتشر شد، چند آیه با ترس و لرز ترجمه کردم و زود سراغ حدیث رفتم چون طاقت اینکه در آیات قرآن اشتباه کنم و یا دیگران را به اشتباه بیندازم را ندارم و این آیه یکی از همان موارد بود.
او افزود: آدم همیشه سعی میکند فرافکنی کند اما این آیه یادآوری میکند که انسان حتی با آوردن دلایل نادرست، به خودش آگاهی دارد و مثلا میداند در فلان جا با لحن سرد یا نامناسب حرف زده و رفتار کرده است.
خرمشاهی با اشاره به وجود نفس لوامه در انسان توضیح داد: ما دارای نفس لوامه هستیم و خوب است که چنین چیزی را در وجودمان داریم چرا که ما را در غفلتها به راه میآورد.
او در پاسخ به اینکه کدام بیت از حافظ در ذهن و جانش ثبت شده و چشمش را گرفته است نیز بیان کرد: حافظ حکیم بوده نه فیلسوف چرا که نصف بیشتر فلسفه ما کلام و الهیات است، با این حال نگاه او به زندگی بسیار جالب است، مثل این شعر که در آن میگوید:
«زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست»
معنای زندگی چیست؟ این سوالی بود که خرمشاهی در خصوص آن عنوان کرد: زندگی تنها با معنا، معنا میشود، با گشتن دنبال معناهای قدسی، علمی و حتی فلسفی. در این مسیر میشود دنبال فلسفه هم گشت اما نباید دلبسته فلسفه باشیم. فلسفه میخواهد ملکه و پادشاه علوم باشد و بر همه دانستنیهای بشری حکمفرمایی کند، من طاقت این را ندارم.
این قرآنپژوه در ادامه معنای زندگی و چرایی تولد آدمی، گفت: پاسخ به این سوال که اصلا من چرا به این دنیا آمدم کار سادهای نیست، من در پاسخ به این سوال معتقدم برای آنکه از شر کم کنیم و به خیر بیفزاییم آمدهایم و در این میان در آخر به اخلاق میرسم، یعنی اعتقادم بر این است که دین با این همه عزمت در خدمت اخلاق است. در همین باب میگویند روزی عارفی بالای منبر این موضوع را مطرح کرد و همه از جمله خودش تکان خوردند، در ادامه با خودش گفت حال چه کنم و بعد افزود «و بالعکس» یعنی اخلاق هم در خدمت دین است. اما چرا من میگویم دین در خدمت اخلاق است؟ چراکه پیامبر نیز فرمودند که برای تکیمل و تتمیم مکارم اخلاق مبعوث شدم. پس اخلاق مقصدی است برای دین.