کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت
بخورد بر سرشان مدرک دانشگاهی
*
در دلم بود که بیدوست نباشد مجلس
چه توان کرد که رأی من و دل باطل بود
*
گوش اگر گوش تو و بینی اگر بینی تو
آن که البته به جایی نرسد جراح است
*
شاد زی با سیاهچشمان شاد
منتها با مجوز ارشاد
*
دست در جیبتان نهیم به مهر
خانۀ خویش را کنیم آباد
*
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
چگونه جزو نمایندگان مجلس شد؟
شعر آقازاده
ای نوزدهساله قُرّةالعین
ای گنده شده به طَرفةالعین
آن روز که هفتساله بودی
فارغ ز چک و حواله بودی
وکنون که به نوزده رسیدی
در وجه زمانه چک کشیدی
پس گوش به پندهای من کن
آویزۀ گوش خویشتن کن
آنجا که بزرگ بایدت بود
از نام پدر تو را رسد سود
با زور پدر سپهشکن باش
فارغ ز خصال خویشتن باش
برخیز و بتاب بیمحابا
بالا بنشین به لطف بابا
تا از دَمِ گردن کلفتت
بارد شب و روز پول مفتت
دولت طلبی نسب نگهدار
با دولتیان ادب نگهدار
با چهرۀ ظاهرالصّلاحت
با لطف و مراحم جناحت
تا رو نکند به تو کسادی
رو کن به فساد اقتصادی
پروا نکن از بیآبرویی
این آب بزن به پولشویی
غافل نشوی ز رانت، باری
عزّت بطلب ز رانتخواری
گر گفت کسی که آن حرام است
القصّه بدان که از عوام است
کان گشته حلال ای برادر
از بهر تو همچو شیر مادر
هر چند که رانت را خواص است
در خوردن آن شگردِ خاص است
خود را ز قضای بد نگه دار
در خوردن رانت حد نگه دار
رانت ارچه همه حلال خیزد
از خوردنِ پُر، ملال خیزد
دیدی به بهانههای واهی
گشتی دو سه روز دادگاهی
البته بدان در این مواقع
کک هم نگزد تو را به واقع
برجسته تویی به نزد یاران
دیدم که به جمع رتبهداران
صاحب تویی آن دگر غلامند
سلطان تویی آن دگر کدامند
ای صورت و سیرت تو مطلوب
بهبه، بهبه به این ژن خوب!
من ماندهام از تو در تحیّر
میهن ز تو هم تهی و هم پر!
از عشق وطن شدی که مجنون
سر بنهادی به دشت و هامون
این دشت و دمن چو تنگت آمد
عزمی به سوی فرنگت آمد
اکنون سبز است جایت آری
چون کارت اقامتی که داری
دل سوخت از این مشقّت تو
جانم به فدای غربت تو