۱۴ آبان ۱۴۰۴
به روز شده در: ۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۴۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۱۰۹۱۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۴ - ۱۴-۰۸-۱۴۰۴
کد ۱۱۱۰۹۱۰
انتشار: ۱۲:۵۴ - ۱۴-۰۸-۱۴۰۴

چرا اطلاق نام «خزر» برای دریای شمال کشورمان خطای تاریخی است؟/ نام ایرانی این دریا «کاسپین» است

چرا اطلاق نام «خزر» برای دریای شمال کشورمان خطای تاریخی است؟/ نام ایرانی این دریا «کاسپین» است
 خزر قومی بود وحشی که سه بار به طبرستان قدیم تجاوز کرد و توسط استهبد فرخان، این قوم بعد از سال‌های سال به عقب رانده شد. لذا شعرها باید عوض شود، نقشه‌ها باید عوض شود [به] دریای مازندران، دریای کاسپی یا دریای کاسپین و این تحریف تاریخی و این تهاجم تاریخی باید همیشه از مازندران برود.

دلیل اصلی ماندگاری نام «خزر» در دوران جدید نه تاریخی که سیاسی است. از قرن نوزدهم میلادی، با گسترش امپراتوری روسیه به جنوب و انعقاد قراردادهای ننگین گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۸)، دریا در نقشه‌های رسمی اروپایی با عنوان Caspian Sea (Khazar Sea) یا تنها Khazar Sea ثبت شد.

به گزارش خبرآنلاین، علی نیکویی دکتری پژوهش ‌هنر و کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان: به‌تازگی در فضای مجازی فیلمی از سخنان مدیرکل، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندارن، محمد محمدی، در یک همایش وایرال شده که در واکنش به ترانه‌ای با عنوان «از خزر تا خلیج‌فارس» که پیش از سخنانش اجرا شده گفته است: «نام این شعر بود از خزر تا خلیج‌فارس، دوباره تاکید می‌کنم که ما دریایی به نام خزر نداریم.

 خزر قومی بود وحشی که سه بار به طبرستان قدیم تجاوز کرد و توسط استهبد فرخان، این قوم بعد از سال‌های سال به عقب رانده شد. لذا شعرها باید عوض شود، نقشه‌ها باید عوض شود [به] دریای مازندران، دریای کاسپی یا دریای کاسپین و این تحریف تاریخی و این تهاجم تاریخی باید همیشه از مازندران برود.»

اما آیا واقعا همین‌طور که ایشان گفتند، خزرهای قومی وحشی بودند؟ در پاسخ به بررسی تاریخی موضوع می‌پردازیم:

نام تنها واژه‌ای برای اشاره نیست؛ حامل تاریخ است، حافظه دارد و بار فرهنگی می‌برد. هر نام، زنجیره‌ای از معناست که در ذهن ملت‌ها هویت می‌سازد. در جغرافیای سیاسی، نام‌ها از پرچم‌ها پرقدرت‌ترند. نام، بر زمین می‌نشیند و ذهن‌ها را می‌سازد. در این میان، نام «دریای خزر» برای ایرانیان، نامی استوار بر زبان است؛ اما سست در ریشه‌های ملی! این دریا، دریاچه‌ای است که سراسر کرانه جنوبی‌اش از آغاز تاریخ، ایرانی بوده و در شعر و اسطوره و تاریخ ما با نام‌هایی دیگر می‌زیسته است: دریای کاسپین، دریای مازندران، دریای طبرستان و حتی در برخی متون کهن، دریای گرگان.

نام «خزر» با همه رواج رسمی‌اش، واژه‌ای است بیگانه با تاریخ فرهنگی ایران. این نام نه از تمدن ایرانی برخاسته، نه از زبان مازندرانی یا گیلکی و نه از حافظه اساطیری سرزمین ما؛ بلکه یادگار قومی است که در دوره‌ای کوتاه بر شمال این دریا مسلط شدند و سپس در تاریخ ناپدید گشتند.

پس پرسش بنیادین چنین است: چرا ایرانیان باید دریای خود را به نام قومی بیگانه و زوال‌یافته بخوانند؟! و نه به نام مردمانی که هزاران سال در کرانه‌های آن زیسته‌اند؟

جغرافی‌دانان عرب و مسلمان که از بغداد، دمشق یا بصره به شمال می‌نگریستند، دریا را از دید خزرها می‌دیدند، نه از نگاه ایرانیان مازندرانی و گیلکی که در جنوب آن می‌زیستند. از همین رو، در آثار یعقوبی، مقدسی و ابن‌حوقل، از «بحر الخزر» یاد شده است.

تبار واژه «خزر» و نقد تاریخی - فرهنگی آن

واژه «خزر» (Khazar) از ریشه ترکی qaz- به معنای «کوچیدن و سرگردان بودن» گرفته شده است و در اصل معنایی چون «کوچاندگان» یا «سرگردانان» دارد. این واژه در هیچ متن ایرانیِ پیش از قرون میانه نیامده است. نه در اوستا و نه در متون هخامنشی، اشکانی یا ساسانی، هیچ نشانی از قومی به نام خزر وجود ندارد. در عوض منابع ایرانی از «کاسپیان»، «تبری‌ها»، «دیلمیان» و «گرگانیان» سخن گفته‌اند، اقوامی که همگی ریشه در بستر فرهنگی ایران‌زمین داشتند. اما خزرها، قومی ترک‌تبار بودند که در سده‌های هفتم تا دهم میلادی میان‌دشت‌های ولگا، شمال قفقاز و دریای سیاه قدرت گرفتند.

ایشان در آغاز آیین‌های چندخدایی استپی[i] داشتند، اما در سده هشتم میلادی به‌ گونه‌ای بی‌سابقه، به دین یهود گرویدند - رخدادی که در تاریخ اقوام آسیایی بی‌همتاست. منابع عبری و عربی چون «سفر یوسف خزر»، «رساله حسدای بن شبروط» و گزارش‌های ابن‌حوقل و طبری، گواه‌اند که پادشاهان خزر و طبقه حاکم آنان یهودیت را پذیرفتند تا از وابستگی دینی به خلافت اسلامی و امپراتوری بیزانس بگریزند. اما باید دانست که این یهودیت نه ریشه در خون و تبار عبری داشت، نه در سنت تاریخی قوم بنی‌اسرائیل.

 خزرها هیچ پیوند نژادی یا فرهنگی با بنی‌اسرائیل نداشتند؛ بلکه آیین یهود را همچون جامه‌ای سیاسی بر تن کردند تا در میانه اسلام و مسیحیت بی‌طرف بمانند. یهودیت برای آنان نه ایمان که ابزار سیاست بود، نه فرهنگ که نقاب قدرت. درنتیجه، هویت خزرها ترکیبی بود از قومیتی استپی، زبانی ترکی و دینی اقتباسی. فرهنگی ناپایدار که برخلاف تمدن ایرانی، نه بر شهر و خط و حافظه استوار بود، بلکه بر کوچ و غارت و مرزهای لرزان. ازاین‌رو در حافظه ایرانیان خزرها هرگز جای نگرفتند؛ زیرا هیچ ردپایی از هنر، ادب، زبان یا اندیشه از آنان نماند. تنها چیزی که باقی ماند، نامی بی‌ریشه بود - نامی که از بیرون بر جغرافیای ما نهاده شد.

جغرافی‌دانان عرب و مسلمان که از بغداد، دمشق یا بصره به شمال می‌نگریستند، دریا را از دید خزرها می‌دیدند، نه از نگاه ایرانیان مازندرانی و گیلکی که در جنوب آن می‌زیستند. از همین رو، در آثار یعقوبی، مقدسی و ابن‌حوقل، از «بحر الخزر» یاد شده است؛ درحالی‌که برای ایرانیان، آن دریا همیشه «دریای مازندران» بود. دولت خزر در قرن دهم میلادی با فشار روس‌های کیف و قبایل پچنگ[ii] فروپاشید و از میان رفت. با نابودی آن دولت، دین و هویت‌شان نیز در تاریخ خاموش شد. اما نام‌شان بر نقشه‌ها ماند. از دید تاریخی و فرهنگی، «خزر» نامی است بی‌ریشه در ایران و بی‌تبار در تمدن. دریاست که به نام گذرندگان خوانده شد، نه ساکنانش و این خطاست، خطایی که امروز، پس از هزار سال باید اصلاح شود.

از دیدگاه تاریخی، خزرها هرگز بخشی از ایران فرهنگی نبوده‌اند. آنان در دشمنی با خلافت اسلامی و گاه در جنگ با نیروهای ایرانی‌تبار قفقاز شناخته می‌شدند. در هیچ دوره‌ای میان خزرها و ایران روابط فرهنگی یا پیوند زبانی قابل‌توجه وجود نداشته است. اما فراتر از دشمنی نظامی، مسئله در بُعد تمدنی است: خزرها نماینده فرهنگ استپی‌اند، نه فرهنگ شهری و کشاورزیِ ایرانی. آنان در برابر فرهنگ مدون ایران قرار داشتند، همان‌گونه که کوچ‌نشینان شمالی همواره مرزهای ایران فرهنگی را تهدید می‌کردند.

 ازاین‌رو اطلاق نام «خزر» به دریایی که بخش جنوبی‌اش در تمامی تاریخ در دست ایرانیان بوده، از دیدگاه تمدنی نادرست و از نظر نمادین نوعی وارونگی فرهنگی است. ما دریا را به نام قومی می‌خوانیم که نه‌تنها بی‌پیوند با ما بود، بلکه در ستیز با تمدن ما زیست.

«کاسپین»: نامی کهن و جهانی

واژه «کاسپین» از نام قوم باستانی کاسپی گرفته شده است؛ قومی ایرانی‌نژاد که پیش از مادها در نواحی جنوب غربی دریای خزر می‌زیستند. هرودوت، استرابو و بطلمیوس از آنان با نام Kaspioi یاد کرده‌اند. در کتیبه‌های هخامنشی، از «کاسپیا» به‌ عنوان یکی از ساتراپی‌های شاهنشاهی یاد شده است. از دید تاریخی، «کاسپین» ریشه‌ای ایرانی و دیرینه دارد و حتی در زبان‌های اروپایی نیز از طریق منابع یونانی و رومی وارد شده است.

 نام Caspian Sea در زبان‌های غربی در اصل بازتاب نگاه ایرانیان باستان به این دریاست. بدین ترتیب، «کاسپین» نه نامی وارداتی بلکه ترجمه‌ای از سنت ایرانی است. بازگشت به این نام، بازگشت به حافظه بومی ایران است؛ همان حافظه‌ای که در زبان جهانی نیز ماندگار شده است.

در گفتمان ژئوپلیتیک روسی، «دریای خزر» به نماد حوزه نفوذ روسیه بدل شد. درحالی‌که در متون ایرانی تا اواخر قاجار هنوز «دریای مازندران» رواج داشت.

دریای مازندران؛ حافظه زیست ایرانی

در متون فارسی پس از اسلام، نام «دریای مازندران» بیش از هر نام دیگری به ‌کار رفته است. فردوسی در شاهنامه می‌گوید:

«ز مازندران شهر ما یاد باد | همیشه بر و بومش آباد باد»

در ادبیات فارسی، «مازندران» نماد سرزمین شمال و دریا بوده است. جغرافی‌دانان اسلامی چون یعقوبی، استخری و ابن‌حوقل از «دریای طبرستان» و «دریای مازندران» یاد کرده‌اند. این نشان می‌دهد که در حافظه ایرانی، دریا از آنِ مازندران است، نه خزر. دریای مازندران برای ایرانیان، نه مرز، بلکه بخشی از وطن بوده است. در فرهنگ ایرانی، دریا نماد زندگی و پیوند است، نه جدایی. اما در نگاه استپی قوم خزر، دریا مرز میان جنگ و غارت بود. ازاین‌رو، نام «مازندران» از نظر فرهنگی، پیونددهنده است و نام «خزر» جداکننده.

دلیل اصلی ماندگاری نام «خزر» در دوران جدید نه تاریخی که سیاسی است. از قرن نوزدهم میلادی، با گسترش امپراتوری روسیه به جنوب و انعقاد قراردادهای ننگین گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۸)، دریا در نقشه‌های رسمی اروپایی با عنوان Caspian Sea (Khazar Sea) یا تنها Khazar Sea ثبت شد. روس‌ها که شمال دریا را در اختیار داشتند، با بهره‌گیری از منابع عربی و مسیحی، کوشیدند هویت شمالی دریا را برجسته سازند.

به‌این‌ترتیب، در گفتمان ژئوپلیتیک روسی، «دریای خزر» به نماد حوزه نفوذ روسیه بدل شد. درحالی‌که در متون ایرانی تا اواخر قاجار هنوز «دریای مازندران» رواج داشت. در دوران پهلوی اول، با گرایش نخبگان به ادبیات غربی، واژه «کاسپین» در زبان علمی و بین‌المللی رایج شد، اما در گفتمان عمومی و رسمی، نام «خزر» همچنان باقی ماند؛ نامی که از نظر فرهنگی با ما بیگانه و از نظر سیاسی یادگار قرن استعمار است. «دریای خزر» واژه‌ای است که از بیرون به زبان ما تحمیل شده است، درحالی‌که «کاسپین» و «مازندران» از درون فرهنگ ما می‌جوشند.

در جهان امروز، نام‌ها ابزاری ژئوپلیتیکی‌اند. تغییر نام‌ها، بازتابی از بازسازی هویت ملی است. همان‌گونه که ترکیه از «آناتولی» و «استانبول» برای تثبیت هویت نوین خود بهره برد، یا جمهوری آذربایجان نام باستانی «اران» را کنار گذاشت تا پیوندی تصنعی با قوم آذری بسازد. ایران نیز در سیاست نام‌گذاری دریاها باید آگاهانه عمل کند. نگه‌داشتن نام «خزر»، یعنی تثبیت نگاه روس‌محور به دریا؛ یعنی پذیرفتن روایتی که از بیرون‌آمده است. درحالی‌که بازگشت به «کاسپین» یا «مازندران»، بازگشت به نگاه ایرانی، جغرافیایی و تاریخی ماست.

در فرهنگ ایرانی، دریا بخشی از هویت سرزمین است، نه حاشیه آن. نام «کاسپین» یادآور تمدنی است که از هزاره نخست پیش از میلاد در این کرانه‌ها شکوفا بود؛ تمدنی که شهرهایی چون آمل، ساری و گرگان در دامانش بالیدند. به همین دلیل، مسئله نام دریا مسئله‌ای زبانی یا جغرافیایی نیست؛ مسئله‌ای فرهنگی و تمدنی است. وقتی نام را تغییر می‌دهیم، زاویه دید خود را تغییر داده‌ایم.

متأسفانه نام «دریای خزر» در کتاب‌های درسی و رسانه‌های ایران به ‌گونه‌ای تکرار شده که گویی بدیهی و بی‌چالش است. اما بدیهیات نیز ساخته می‌شوند؛ اگر در متون رسمی، نسل جوان ما بیاموزد که «دریای خزر» دریای ایران است، ناخودآگاه تصویری در ذهنش شکل می‌گیرد که مرکز دریا نه ایران، بلکه جایی در شمال است. در مقابل، اگر «دریای مازندران» یا «دریای کاسپین» را به کار ببریم، ناخودآگاه تاریخی ما احیا می‌شود؛ ذهن ایرانی دریا را از جنوب می‌بیند، نه از شمال.

از دیدگاه سیاست فرهنگی، بازنگری در نام دریا بخشی از بازسازی حافظه ملی است. همان‌گونه که زبان، لباس یا آیین‌ها بخشی از فرهنگ‌اند، نام‌ها نیز ستون حافظه جمعی‌اند. هیچ ملتی با واژگان بیگانه خویشتن را تعریف نمی‌کند. در تاریخ معاصر، ملت‌های بسیاری نام‌های استعماری یا بیگانه را کنار گذاشته‌اند. هندوستان از Bombay به Mumbai بازگشت؛ برمه Myanmar شد؛ و در ایران، نام‌های باستانی چون خلیج‌فارس در برابر تحریف‌های سیاسی پاسداری شد. در همه این موارد، منطق مشترک یکی است: بازپس‌گیری روایت. ملت‌ها از رهگذر نام‌گذاری، روایت خود از مکان را باز می‌سازند. در این چارچوب، بازگرداندن نام «کاسپین» یا «مازندران» نه اقدامی احساسی، بلکه بازسازی روایت ایرانی از شمال کشور است؛ روایتی که روسیه در قرن نوزدهم به حاشیه راند.

پیشنهاد می‌شود که:

  1.  در متون درسی، اصطلاح «دریای مازندران (کاسپین)» جایگزین «دریای خزر» شود.
  2. در مکاتبات رسمی، نهادهای علمی و رسانه‌ای، نام «کاسپین» به ‌عنوان معادل بین‌المللی تثبیت گردد.
  3.  در پژوهش‌های دانشگاهی، تحلیل ریشه‌شناسی و تاریخی نام‌ها در قالب پروژه‌ای میان‌رشته‌ای میان تاریخ، زبان‌شناسی و سیاست فرهنگی دنبال شود.

همان‌طور که گفته شد مسئله نام این دریا، مسئله زبان نیست؛ مسئله روایت است. نام «خزر» روایتِ بیرونی است، تحمیل‌شده از تاریخ سیاسی بیگانه. نام «کاسپین» یا «مازندران»، روایتِ درونی است، برخاسته از حافظه فرهنگی ما. خزرها آمدند و رفتند؛ نه شهر ساختند، نه خطی نهادند، نه زبان‌شان ماند. اما نام‌شان بر دریا نشست، چون ما خاموش بودیم. امروز، بازگشت به «کاسپین» یا «مازندران» بازگشت به سخن‌گفتن است؛ بازگشت به روایت ایرانی از جهان.

در پایان باید گفت: دریا را نباید به نام گذرندگان خواند، بلکه به نام ساکنانش باید فریاد زد و ساکنان این دریا، ایرانیان‌اند؛ از گیل و دیلم تا تبری و گرگانی. پس این دریا، نه «دریای خزر» که «دریای مازندران» است؛ دریایی که از روز نخست، در آغوش ایران زیسته است.

[i]. آیین‌های چندخدایی استپی به مجموعه باورها و مناسک اقوام کوچ‌نشین استپ‌های اوراسیا گفته می‌شود که به پرستش خدایان متعدد طبیعی و اساطیری می‌پرداختند. این آیین‌ها در میان اقوامی چون اسکیت‌ها، سکاها، هون‌ها و مغول‌ها رایج بود. خدایان این فرهنگ‌ها معمولا نماد نیروهای طبیعت مانند آسمان، آتش، باد و زمین بودند. پرستش اجداد، قربانی حیوانات، و آیین‌های شمنی از ویژگی‌های بارز این نظام اعتقادی بود.

 شمن‌ها نقش واسطه میان انسان و ارواح را ایفا می‌کردند. این آیین‌ها اغلب با اسطوره‌پردازی، نمادگرایی و آیین‌های جنگی همراه بودند و در ساختار اجتماعی و سیاسی اقوام استپی تأثیرگذار بودند.

[ii]. قبایل پچنگ (Pechenegs) قومی ترک‌تبار و نیمه کوچ‌نشین بودند که در قرون نهم و دهم میلادی در استپ‌های جنوب شرقی اروپا و آسیای مرکزی سکونت داشتند. آن‌ها به زبان پچنگی، از شاخه‌های زبان‌های ترکی، سخن می‌گفتند و در مسیرهای تجاری میان دریای آرال و رود سیر دریا زندگی می‌کردند.

پچنگ‌ها در دوره‌ای با روس‌های کیف و امپراتوری بیزانس درگیر جنگ‌های متعدد شدند. نام این قوم در متون اسلامی به‌صورت «بجاناک» یا «بجناک» آمده است. برخی منابع آن‌ها را از نوادگان کنگرهای باستانی دانسته‌اند. در پایان قرن نهم، پچنگ‌ها به غرب رود ولگا مهاجرت کردند و در نزدیکی سرزمین‌های روم شرقی اقامت گزیدند.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
ورود کد امنیتی
captcha