سیدمهرداد بنیهاشمیکهنگی در شرق نوشت: ما هر روز از گرانی، تورم یا چالشهای سیاسی مینویسیم، اما کمتر به بحرانی توجه میکنیم که بیصدا در دل زندگی مردم جریان دارد: تنهایی جمعی. امروز اگر در خیابانهای شهر راه برویم، ازدحام را میبینیم، اما صمیمیت کمرنگ است. خانهها روشناند، اما گفتوگوها خاموش. شبکههای اجتماعی پر از تصویر و پیام است، اما خالی از مکالمههای عمیق.
تنهایی، فقط یک حس فردی نیست: باید پذیرفت که تنهایی، یک امر شخصی یا روانی صرف نیست؛ یک مسئله اجتماعی است. جامعهای که روابط انسانی در آن سست شود، استحکام خود را از دست میدهد. پژوهشها نشان میدهد اثرات انزوای اجتماعی بر سلامت، کمتر از بیماریهای مزمن نیست. افسردگی، اضطراب و حتی بیماریهای جسمی با آن گره خوردهاند.
فشارهای اقتصادی و فرسایش پیوندها: فشارهای اقتصادی نیز این بحران را تشدید کرده است. خانوادهها زیر بار مخارج سنگین، فرصت باهمبودن را از دست میدهند. جوانان در جستوجوی آینده بهتر مهاجرت میکنند یا منزوی میشوند. سالمندان در خانههایشان به حاشیه رانده میشوند. این روند به آرامی اما پیوسته، شبکههای همبستگی اجتماعی را فرسوده میکند.
سرمایه اجتماعی در خطر: سرمایه اجتماعی – یعنی اعتماد، همیاری و شبکههای انسانی – یکی از پایههای اصلی پایداری هر جامعه است. وقتی این سرمایه از بین برود، هیچ سیاست اقتصادی یا برنامه حمایتی به تنهایی نمیتواند جامعه را سر پا نگه دارد. تنهایی جمعی، بحرانی خاموش است که میتواند بیش از هر بحران اقتصادی یا سیاسی، بنیانهای جامعه را تهدید کند.
بازگشت به پیوندهای انسانی: برای مقابله با این وضعیت، باید دوباره به روابط انسانی بها داد: ایجاد فضاهایی برای گفتوگو، تقویت نهادهای محلی و فرهنگی و بازگشت به سنتهای همیاری و همسایگی. جامعهای که اعضایش همدیگر را نمیبینند و نمیشنوند، دیر یا زود در سکوت و بیاعتمادی فرو میرود.
سخن پایانی: شاید امروز زمان آن رسیده باشد که در کنار شمارش نرخها و درصدهای اقتصادی، دلهایی را هم بشماریم که در تنهایی شکسته میشوند. جامعهای که نتواند پیوندهای انسانی خود را بازسازی کند، هیچ آینده روشنی در انتظارش نخواهد بود.