عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- کارآفرینی که دوست دارد دیده شود، در برابر دوربین دست زن کارگرش را میبوسد؛ حرکتی که در ظاهر نشانه مهربانی است، اما در واقع زن را در وضعیت شرم، انفعال و ناتوانی واکنش قرار میدهد. او را از انسان به «صحنه» تبدیل میکند، به بخشی از اجرای خود. این بوسه نه از سر احترام، بلکه از سر میل به نمایشِ خویشتن است؛ همان خودشیفتگی پنهانی که در قالب انساندوستی بروز میکند.
در هر جامعهای، احترام به دیگری تابع آداب اجتماعی، فاصلهگذاری انسانی و رعایت شأن فردی است. وقتی مردی در موقعیت قدرت، چه اقتصادی و چه رسانهای، بدن یک زن را در مقابل دوربین لمس میکند و آن را «محبت» مینامد، در واقع یکی از بنیادیترین اصول روابط انسانی را نقض کرده است. این رفتار ظاهراً عاطفی، در عمق خود ضدآداب اجتماعی و ضد اخلاق انسانی است. زن را به ابژهای برای تأیید مردانه تبدیل میکند و از او ابزار عاطفی برای برساختن تصویری مهربان از کارفرما میسازد.
جامعه ما درگیر نوعی «اخلاقنمایی عمومی» است. اخلاقی که در قالب ژستهای بیرونی، سخنرانیهای پرطمطراق و رفتارهای رسانهای ظاهر میشود اما از درون تهی است. همانطور که برخی با صدای بلند از عدالت حرف میزنند اما در زندگی روزمره کوچکترین نشانی از انصاف ندارند، بعضی هم از عشق به کارگر میگویند ولی رفتارشان بوی تحقیر و نمایش میدهد.
ستایشِ دیگران وقتی جلوی دوربین انجام میشود، بیش از آنکه ستایشِ دیگری باشد، خودستایی است. در این میان، لحن و حالت این کارآفرین نیز نشانهای از همان نگاه از بالا به پایین است؛ لحنی پدرانه که میخواهد «ببخشد»، «تشویق کند» و «الگو بسازد»، اما در عمل فاصله خود را با کارگر حفظ میکند. او با این بوسه، نه دیوار فاصله را فرو میریزد، بلکه آن را پررنگتر میسازد؛ گویی میگوید من آنقدر بزرگم که میتوانم خم شوم، اما همین خم شدن نیز بخشی از خودنمایی است.
مسأله البته فقط در یک رفتار فردی خلاصه نمیشود. آنچه در سطح اجتماعی نگرانکنندهتر است، ورود دستگاه قضایی به چنین موضوعاتی است. اینکه دادستانی مشهد به سرعت واکنش نشان میدهد و از «احتمال لمس نامحرم» سخن میگوید، نشانهای از جابهجایی خطرناک اولویتهاست. در کشوری که فساد اقتصادی، تورم، فقر، بیکاری و بحران معیشت میلیونها نفر را درگیر کرده، تمرکز بر اینگونه اتفاقات رسانهای بیشتر به طنز تلخ میماند تا نشانهی حساسیت اخلاقی.
دادستانی اگر قرار است وارد شود، باید در دفاع از زن کارگر وارد شود، نه برای بررسی یک بوسه. باید از او بپرسد حقوق او چقدر است؟ آیا بیمه دارد؟ امنیت شغلیاش تضمین شده؟ آیا محیط کارش از آزار کلامی و جنسیتی مصون است؟ اینها پرسشهای واقعیاند، نه آن ژستهای اخلاقی که فقط سروصدا دارند و هیچ تغییری در زندگی مردم ایجاد نمیکنند.
در جامعهای که تصویر جایگزین واقعیت شده است، بسیاری از چهرهها میکوشند با نمایشهای احساسی، کمبودهای اخلاقی خود را جبران کنند. از بوسیدن دست کارگر گرفته تا سخنرانی درباره فقر و قناعت، همه در خدمت دیده شدناند. این رفتارها در سطح نمادین، بازتاب همان «اخلاق نمایشی» است که جامعه را از درون فرسوده میکند؛ اخلاقی که نه بر برابری و کرامت انسان، بلکه بر صحنهآرایی و تأثیر لحظهای بنا شده است.
مسئله این نیست که کسی به کارگرش علاقه دارد، بلکه این است که عاطفه، جایگزین عدالت شده است. ما بهجای اصلاح ساختارها، به نمایشهای احساساتی پناه میبریم؛ بهجای ساختن جامعهای که در آن زن کارگر بتواند با امنیت و عزت کار کند، ترجیح میدهیم از او تصویری رمانتیک بسازیم تا وجدان جمعی را تسکین دهد.
چنین رفتارهایی بیش از آنکه احترام بیافرینند، تحقیر تولید میکنند. زیرا احترام واقعی در همسطح شدن است، نه در بوسه نمایشی از موضع بالا و تا زمانی که جامعه ما میان انسان و تصویر، میان اخلاق و نمایش، میان عدالت و احساس، این مرزهای ناپیدا را تشخیص ندهد، نه از حرمت زن دفاع خواهد شد، نه از شأن کارگر.