«نمکیه... نون خشکی... » این آوا که روزگاری در کوچهپسکوچههای تهران میپیچید؛ برای کودکان، هراسانگیزتر از قصههای جن و پری بود. روزگاری که بعضی مادران بچههارا اینگونه تهدید میکردند: «اگه شیطونی کنی، میدمت نمکی»
اما پشت این ترس کودکانه، شغلی شریف و کمدرآمد نهفته بود؛ شغلی زاده حرمت نان و خلاقیت مردمی که از هیچ، روزی میساختند.
داریوش شهبازی، تهرانپژوه با بیان اینکه در گذشتههای دور، خانمهای خانه نان اضافه سفره را در کیسههای سفید پارچهای نگه میداشتند و در غذاهایی چون آبدوغخیار، اشکنه یا آبگوشت برای ترید از آنها استفاده میکردند، میگوید: «در چنین سبک زندگی پسماند نان مفهمومی نداشت؛ اما با آغاز تحولات اجتماعی از اوایل قرن چهاردهم و شکلگیری جامعه شهری، سبک زندگی تغییر کرد و نان خشک به پسماند بدل شد.»