عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دُز ناسیونالیستی شهردار تهران و اقتدارگرایان حامی او چندان بالا رفته که به بنر و شعار قانع نیستند و سراغ مجسمه رفتهاند در حالی که تا چند سال پیش به جای کلمۀ مجسمه از تندیس یا سردیس استفاده میکردند که البته چون هر دو پارسی است استقبال شد ولی در واقع مجسمه و مجسمه سازی را برنمیتافتند و در برخی شهرها افراطیها با تلقی بت از مجسمه یا تخریب کردند یا ربودند!
گفتهاند قرار است مجسمه شاپور (به روایتی اول و یه روایتی دوم) را در ورودی تهران نصب کنند و در میدان انقلاب تنها رونمایی شده هر چند نمیدانم ورودی تهران کجاست؟ چون از شمال تا ارتفاعات رفته و در شرق هم اگر کوه نبود ادامه مییافت و در غرب کم مانده به کرج متصل شود و در جنوب از یک سو به شهرری میرسد و از جانب دیگر خود شهرری یکی مناطق شهرداری تهران است.
از این که بگذریم مگر نام خیابان شاپور را در همین تهران به وحدت اسلامی تغییر نداده بودید؟! خیابان شاپور بد بود و مجسمه شاپور خوب است؟ قبلتر نوشته بودم اصولگرایی ایرانی یک اصل بیشتر ندارد و آن همانا قدرت است و به خاطر قدرت هم جنگ را توجیه هم صلح را. ناگهان و اصطلاحا یهو ملی هم میشوند اگرچه در این فقره شاید مفهوم تحقیر امپراتور روم را بیشتر بپسندند و زانو زدن را تا خود شاپور.
صحبت از تغییر نام خیابان شاپور به وحدت شد. بد نیست بدانید نام تالار زیبای رودکی را که یادآور شاعر ایرانی در هزار سال قبل و پیوند ما با سرزمینهای جداشده است به وحدت تغییر دادند و وقتی دیدند چه خبطی مرتکب شدهاند یک بنیاد درست کردند به نام بنیاد رودکی و تالار وحدت ذیل آن رفت!
نام رادیو و تلویزیون ملی ایران را به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تغییر دادند. ملی شدن به اقتضای سلب مالکیت از ثابت پاسال بود و تغییر نام به اقتضای تغییر نظام سلطنتی به جمهوری اسلامی. تا اینجا درست. اما چرا به همین صدا و سیما که صدا و سیمای کلیت جمهوری اسلامی هم نیست و صدا و سیمای جبهۀ پایداری است میگویید رسانه ملی! مگر ملی بد نبود؟ مگر کلمه ملی را از سر در سازمان ملی انتقال خون ایران در خیابان ویلا هم برنداشتید؟! بگذریم از این که رسانه ملی نمیتواند شهروندان این سرزمین را در کوی و خیابان نشان دهد چون پوشش آنها شباهتی به پوشش مجریانشان و بازیگران سریالهاشان ندارد. اما چرا دوباره به ملی بازگشتید؟
نام خبرگزاری رسمی کشور پارس بود. مشکلی هم نداشت ولی به خبرگزاری جمهوری اسلامی تغییر کرد تا ناسیونالیستی نباشد. منتها بعدتر دو اتفاق افتاد. خبرگزاری اصولگرا برای خود نام فارس را برگزید که یادآور همان پارس بود با این تفاوت که پارس عمومیت بیشتری دارد تا فارس که نام یکی از استانهای ایران است. پارس بد بود و فارس خوب است؟ اتفاق مهمتر اما این بود به جای خبرگزاری جمهوری اسلامی از ایرنا استفاده می شود که سرواژۀ 4 کلمه انگلیسی است. فقط پارس بد بود؟!
نام فروشگاههای زنجیرهای کوروش که در آن زمان بدون واو نوشته میشد به قدس تغییر یافت چون کوروش یادآور جشنهای 2500 ساله بود و حالا همه جای ایران با فروشگاههای زنجیرهای کوروش مواجهیم در حالی که قدس از رمق افتاده و فروشگاه مرکزی آن در نبش زرتشت بعد از مدتها بلاتکلیفی تحویل فروشگاه رفاه شده.
حالا که داریم مرور میکنیم یادی کنیم از یک بنده خدای مرحوم به نام مصطفی داوودی که با کلمه جام و تختجمشید مشکل داشت و فرمان داد به جای مسابقات فوتبال جام تخت جمشید بگویید بزرگداشت شهدای 17 شهریور. هر چه گفتند جام که الزاما جام شراب نیست و معادل زیبای کاپ انگلیسی است به خرجش نرفت که نرفت و سالها بعد نام روزنامه ارگان صدا و سیما که خودش به خودش میگوید رسانه ملی را گذاشتند جام جم! آخر مگر نمیگفتید هم جام بد است و هم جم که یادآور جمشید است و اگر با جم و جمشید آشتی کردید چرا هنوز به عید نوروز میگویید سال نو و بهار و عارتان میآید از کلمۀ عید استفاده کنید؟ نمیشود که نان جم و جمشید را بخورید و با یادگار او که عید نوروز است نامهربان باشید.
از همه بامزهتر توییت مدیر روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی بود که از رسانههای اصلاح طلب انتقاد کرد که چرا مراسم شب ایران را که یادآور عظمت ایران است پوشش ندادند.
سازمانی که سالانه چند هزار میلیارد تومان بودجه میگیرد و ناگهان از مضامین ایدیولوژیک و سیاسی سراغ مفاهیم ملی رفته به روزنامههایی که به خاطر کاغذ ۹۵ هزار تومانی زانوی غم بغل گرفتهاند طعنه میزند که چرا یاد نکردید؟
البته او از لفظ بایکوت استفاده نکرده و تنها نوشته بود حیف است که ننوشتند و رسانههای مورد علاقه واژه بایکوت را به کار بردند ولی این که سازمان تبلیغات اسلامی که سالها با آیتالله جنتی شناخته میشد که هزاران چهره ملی را از شرکت در انتخابات محروم کرده بود و در سالیان بعد با آقای مهدی خاموشی که حالا رییس اوقاف است ناگهان متوجه امر خطیر ملی شده هم در نوع خود اتفاق جالبی است.
آیدین آغداشلو در کتاب خاطرات خود یک جا به روزنامهنگار مشهوری طعنه میزند و میپرسد: فقط نمیدانم از کی مصدقی شد! حالا حکایت ماست و جماعت اقتدارگرای ایرانی و مشخصا جناب علیرضا زاکانی شهردار فرهنگدوست و درختدوست و اندیشمنددوست تهران که از کی یهو ملی و ناسیونالیست شدی؟!