آسان شدن دسترسی به آموزش، منجر به گسترش آموزش زبان هم شده است، کارشناسان و صاحب نظران ادبیات در ترجمه های این حوزه بر لزوم توجه به زبان مبدا و مقصد تاکید کردهاند، با این حال مترجمان زیادی بدون در نظر گرفتن اهمیت احاطه به زبان فارسی، به ترجمه کتاب دست زدهاند و زبان فارسی که با همه ویژگیهایش میتواند یکی از روانترین زبانها برای برگردان متن از زبان اصلی باشد، گاهی مورد بیمهری برخی مترجمان قرار گرفته است.
به گزارش ایرنا، غلامحسین سالمی شاعر، مترجم و ویراستار، که ترجمهاش از چهارگانه یوکیو میشیما، نویسنده ژاپنی به نامهای «برف بهاری»، «اسبهای لگام گسیخته»، «معبد سپیدهدم» و «زوال فرشته»، اثری ماندگار شده است، درباره این موضوع سخن گفت.
از دیگر ترجمههای او میتوان آثار گراهام گرین، ریچارد باخ و جورج اورل را نام برد، سالمی که فعالیت ادبی خود را از دهه چهل آغاز کرده است مترجم آثاری از دو زبان ژاپنی و انگلیسی است و اشتغال به ویراستاری را حرفه خود برگزیده است با وسواس بیشتری به این موضوع پرداخته، همچنین بر زندهنگه داشتن و بیشتر خواندن ادبیات فارسی و شعر ایران، همواره تاکید دارد.
من یک بار به یکی از ناشران بزرگ گفتم هیچ پولی نمی خواهم، چیزی نمیگیرم، کتابهایی که قبل از انقلاب بوده و حتی قبلتر، به من بدهید میخوانم، ویرایش جدید انجام و تحویل شما میدهم. چون بسیاری از این کتابهایی که اکنون در بازار موجود است نیاز به ویراستاری دارد، حتی کتابهای نویسندگان بزرگ، که در برخی از آنها مثلا اشتباهی مثل «گزارشات» دیده میشود در حالی که ما نمیتوانیم گزارش را با «ات» جمع ببندیم، زیرا گزارش واژهای کاملا فارسی است، به دلیل اینکه گاف دارد.
ما چهار حرف داریم که عربها ندارند، «گ چ پ ژ» واژگانی که این حروف را داشته باشند، نمیتوانیم با «ات» با «ین» و موارد نظیر این جمع ببندیم. نمیتوانیم بگوییم مجروحین، باید بگوییم مجروحان، ما نمیتوانیم بگوییم مثلاً مستمعین باید بگیم مستمعان و و من اکنون یکی از کارهایی که دارم این است که واژگان را که با «ین» جمع بسته شده با «ان» مینویسم.
موضوع تنها به کتابها محدود نمیشود، نزدیک خانه ما، کبابی باز شده است و روی تابلو نوشته آش و «حلیم»، این غلط است! به او گفتم: این حلیمی که شما نوشتید یعنی صبور، شکیبا، آنچه که مورد نظر شماست و مورد نظر من است و مورد نظر هر آدمی است که میخواهد صبحانه بخورد با «هـ» نوشته میشود.
روبهروی وزارت کشور یک ساندویچفروشی است که روی تابلو اسمش کاندید است، من به صاحب مغازه گفتم هیچ وقت از شما خرید نمیکنم! گفت چرا؟ گفتم برای اینکه شما من را ابله فرض میکنید! اسم مغازه شما کاندید است، یعنی ابله! چیزی که شما مورد نظرتان بوده، کاندیدا است. ما از این نظر خیلی گرفتاری داریم، ما هنوز گرفتار این هستیم که «را» را در جمله کجا بگذاریم؟ و موارد بسیاری از این دست، به نظرم برای حفظ زبان فارسی خدا باید به ما رحم کند!

دقیقا، پانیذ یعنی نیشکر، این را گاهی با «ز» مینویسند، این موارد را یک ویراستار میتواند اصلاح کند اما متاسفانه دوستان ناشر، حاضر نیستند یک هزینه کوچک را هم بپردازند و کارشان را به ویراستار بسپارند. هنوز در آثار گوناگون میخوانیم که میگویند، در تجمعات «بر علیه» سالمی، تظاهرات کردند. خود «علیه» یعنی بر ضد، حالا این بر علیه سالمی را ترجمه کنیم، میشوی «بر بر ضد سالمی»، این درست نیست.
ما چندین چهارمحال داریم اما گاهی میگویند؛ چهارمحال و بختیاری، در حالی که عبارت درست «چهارمحالِ بختیاری» است، برای اینکه چهارمحالهای دیگر هم داریم، اگر در فرهنگ لغات نگاه کنیم، چهارمحالهای دیگری هم میبینیم،
ما با یک فرهنگ یک جلدی «حییم» میتوانیم هر چیز را ترجمه کنیم اما شرط و شروط دارد، نخست آن که بدانیم جایگاه واژگان چیست، دو: وقتی جایگاه واژگان را دانستیم کار را درست پالوده کنیم، این نیست که همینجوری هرچه به دست رسید را بنویسیم، کار را درست بدانیم، چه میخواهیم بنویسیم و بنویسیم.
متاسفانه نویسندگان بزرگ ما یا آن طور که مد شده، شوربختانه از واژگان بد استفاده میکنند. نمیدانم چرا نمیخواهند یاد بگیرند، من مجموعهای ۴ جلدی یوکیو میشیما نویسنده ژاپنی را ترجمه کردم، شامل «برف بهاری»، «اسبهای لگام گسیخته»، «معبد سپیدهدم» و «زوال فرشته». شما اگر این چهار جلد را که در مجموع ۲ هزار و ۲۰۰ صفحه است بخوانید، یک واژه «غفلتاً» پیدا نمیکنید. من این واژه را «از سر غفلت» یا «به ناگهان» مینویسم. اکنون نمیخواهم جدل کنم که من بهترم یا نیستم، باورم این است کسی که میخواهد اثری را ترجمه کند، کمترین کاری که باید انجام دهد، این است که زبان فارسی را به خوبی بداند، اگر شما فارسی را به خوبی بدانید، میتوانید هر کاری را انجام دهید.

اگر واژه خوب باشد ایرادی ندارد، این نکته باید در بافت متن بررسی شود و در آن خوب جا بیفتد ولی ما نمیتوانیم بدعت بگذاریم، خیلیها به تقاطع خیابان سعدی و خیابان انقلاب میگویند: «دروازه دولت»، این واژه «دولت» نیست، اندکی تحقیق نشان میدهد که این دروازه «دو لت» است. به معنی دو لت در، نه دولت به معنای حاکم و اداره کننده، دلیلش هم این بوده که تمام دروازههای تهران یک در یک تکه یعنی یک لت داشته که مثل در آپارتمان باز میشده، این در بزرگ بود، آن را دو تکه کردند مثل درهای پارکینگی که دو تکه هستند و از وسط باز میشد و دو تکه داشت. «دو لت» بود از بیرون هل میدادند.
باید به معنا و ساختار واژگان توجه کنیم، از واژه درب استفاده میشود، ببینید ما اصلا «ب» نداریم، در «به» بوده مثل «در به اندرون» شده «درب اندرون»، مواردی شبیه به این وجود دارد که توجه به آن لازم است. بیش از ۲۷۰ صفحه نوشتهام و این موارد را یادآوری کردهام، این موارد را میتوانیم کمک کنیم اما کاری که من میکنم، متأسفانه یک نفره شدنی نیست. نمیخواهم خودم را با بزرگان ادب مقایسه کنم، ولی بزرگان هم این کار را کردند اما یک نفره نشد. هنوز سختیهایی دارد که دست کم دو یا سه نفر را نیاز دارد که ذهن یکدیگر را بدانند و بتوانند ذهن همدیگر را بخوانند.
گرین یکی از آدمهایی بود که دنیای ادبیات قدرش را ندانست، به هر کسی نوبل دادند اما به گرین ندادند، هر نویسنده عجیبی هرچه بود، هرکه پیدا شد، یک نوبل ادبی گرفت اما گراهام گرین با کتابهایی چون «وزارت ترس»، «کنسول افتخاری»، «قدرت و افتخار» و کتابهایی با این کیفیت و ظرافت، نوبل نگرفت. در کتاب «مامور ما در هاوانا» که ترجمه کردهام، دستگاههای جاسوسی را در نهایت ظرافت به ریشخند میگیرد. از وسیلهای خیلی ساده از یک جاروبرقی، دستگاه جاسوسی درست کرده، ولی گرین را اصلا نشناختند.
درباره یوکیو میشیما هم که سه بار نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی بود گفتند او جوان است و باز هم کاندیدا میشود، یعنی با یک استدلال ابلهانه او را کنار گذاشتند که این جوان هاراگیری کرد (نوعی از خودکشی که در ژاپن مرسوم است) و خودش را کشت. علت خودکشیاش هم این بود که میگفت: ما به عکسبرگردان کشورهای غربی تبدیل شدیم و آدم های ناجوری هستیم. من نمیدانم جایزه نوبل را چه گونه میدهند. با چه امید و با چه دلخوشی این نوبل را قسمت میکنند، یک تکه از این کیک به ایرانیان هم بدهند ولی در مجموع انتخابها درست نیست، گراهام گرین، یکی از قویدستترین نویسندهها بود.
احاطه اگر هم نه باید چیره دست باشم، من کتابخانهای دارم که بیش از ۱۲ هزار جلد کتاب در آن وجود دارد، برخی از من میپرسند: همه این کتابها را خواندهای؟ میگویم نه همهاش ولی بالای ۹۰ درصد این آثار را خواندهام. این مطالعه همواره تعیین کننده است و باید خودش را نشان بدهد. نه اینکه من بگویم، کار من میگوید که من دست کم دو کتاب خواندهام. کتابهایی هست که بزرگان ترجمه ایران ترجمه کردند، سرشار از غلط است.
واقعا نمیشود فکر کنید کسی که غول قصهنویسی ایرانی است در اثرش واژه «گزارشات» را بنویسد. نمیخواهم نام ببرم ولی چگونه ممکن است که نداند گزارش را نمیتواند با «ات» جمع ببندد؟ من هنوز هم اعلام آمادگی میکنم اگر کسی را میشناسید که میخواهد آثار ترجمه شده قدیمی را ویرایش کند من برای همکاری حاضرم.
ندانستن زبان فارسی! ندانستن اصول زبان فارسی بزرگترین ضعف مترجمان امروز است، بسیاری حتی صاحب عنوان هستند اما نمیدانند و نمیتوان کاری کرد.
چوب باید نرم باشد که بتوانید خم کنید وقتی خشک باشد میشکند، ما در تدریس ابتدایی و دانشگاهی هم ضعف داریم و آموزش مناسب نداریم. من کلاس هشتم ریاضی بودم که کتابهای صادق هدایت را میخواندم اما هنوز بر این باورم که یکی از زیباترین رمانهای زبان فارسی «زیبا» کار محمد (مطیعالدوله) حجازی است که الان در بازار نیست، این نکته به مهارت او در زبان فارسی بازمیگشت.
آن که ترجمه میکند باید زبان فارسی را خوب بداند، باید خوب بداند وگرنه اثرش به دل نمینشیند، توصیه میکنم یعنی وصیت میکنم که شما را به خدا فارسی را خوب یاد بگیرید.
به نظرم آنها را باید دور ریخت، خروجی آن میشود ادبیاتی که در برخی کانالهای فارسی زبان تلویزیونهای خارج هست که واژهها را کاملا غلط تلفظ میکنند.
هم دیده و هم شنیدهام، واژهها را اصلاً به غلط ترجمه میکنند، نمیدانم واقعا چگونه آن را به کار میگیرند اما هوش مصنوعی به کار ترجمه نمیآید.